۱۳۹۷ آذر ۲۳, جمعه

رفتار یزید با خانواده حسین بن علی!!!


تاریخ طبری جلد ۷ صفحه ۳۰۷۷:

فاطمه دختر امام حسین در اعتراض به یزید میگوید که یاران شما حتی یک حلقه برایمان نگذاشته اند و همه چیز را برده اند.حال چگونه است که ایشان تا این حد پول پرست و مال پرست بوده است. با اینکه تمام اقوامش کشته شده اند نمیگوید چرا آنان را کشتی.در اوج حماقت و مال پرستی میگوید چرا تموم دار و ندارم را گرفته اید؟؟؟
بخاطر این چنین انسانهای نادان و مال پرستی هست که قرنها بر سر و روی خود میزنیم بدون داشتن اگاهی و دانایی و اینکه براستی چه اتفاقاتی در آن زمان افتاده است. وای بحال و روز حماقت و نادانی  مردمانی که اینچنین خود را بخاطر این افراد به در و دیوار میکوبند...التماس تفکر

۱۳۹۷ آذر ۱۵, پنجشنبه

ترویج دروغ و مسائل ضد علمی در دین اسلام!!!



چرندیات و مزخرفات و موهومات مذهب آبکی:

الله با دستان خودش آب و خاک را مخلوط کرد..سپس از آن گل درست کرد و از آن انسان را درست کرد...التماس تفکر!!!

علل الشرایع جلد ۱ صفحه ۴۳

۱۳۹۷ آذر ۱۲, دوشنبه

علوم الهی حضرت علی بن ابیطالب!!!


حضرت علی امیرالمومنین با علم لدنی و اعتماد بنفس مثال زدنی میگوید هر سوالی دارید از من بپرسید. زیرا عالم تر و داناتر از من پیدا نمیکنید.

شخصی سوالی میپرسد:زمین بر روی چ چیزی قرار دارد؟ 
جواب الهی و شنیدنی علی بن ابیطالب...میفرمایند زمین بر روی شاخ گاو قرار دارد..التماس تفکر

منبع:علل الشرایع جلد اول صفحه ۴۱و۴۲....

۱۳۹۷ آذر ۷, چهارشنبه

آیا اسلام دین صلح و دوستی است؟



این هم برگی از اثبات اینکه اسلام و الله خیالی محمد دین صلح و دوستی نمی‌باشد و الله خیالی بجای اینکه پیامبرش را با عقل و خرد برای هدایت و گرایش به اسلام برای مردم بفرستد با پنج شمشیر میفرسته تا با رعب و وحشت آنان را به پرستش خود مجبور کند... التماس تفکر !!!


براستی اگر حیله و نیرنگ محمد و الله خیالی محمد همراه با زور و شمشیر و کشت و کشتار نبود کسی دین اسلام را قبول می‌کرد؟ یا به زور کشت و کشتار و ترس از مردن مردم بسمت الله خیالی محمد و دین اسلام روی آوردند؟ 

اسلام دین نفرت و تفرقه و کینه!!!


آیه 28 سوره آل عمران :

مؤمنان نباید کافران (غیر مسلمان) را دوست و رفیق بگیرند، اگر چنین کنند خداوند با آنها ارتباطی برقرار نمی‌کند....
اسلام دین صلح و دوستی و مهربانی!!!! التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ آذر ۶, سه‌شنبه

منزلت و جایگاه زنان در ایران!!!


در تصویر بالا زنان در داخل صف جهت پیوستن به حرمسرای ناصر الدین شاه قاجار
در تصویر وسط زنان در صف ارتش محمدرضا شاه پهلوی
در تصویر پایین زنان در صف رژیم آخوندی

شان و منزلت زنان ایرانی در ۳ دوره حکومت در ایران... التماس تفکر!!! 

مقایسه رفتاری شاهنشاه پهلوی و رهبر فرزانه حکومت آخوندی!!!




مقایسه الگوی اخلاقی و رفتاری یک شاه و رهبر مسلمین جهان!!! براستی با توجه به شرح درون عکسها کدامیک میتواند دیکتاتور باشد و کدامیک می‌تواند بفکر مردم خودش باشد... التماس تفکر 

عطاءالله مهاجرانی جاسوس دوجانبه!!!


آقای مهاجرانی باید طبق این سند بگن چه خوش خدمتی به عربستان کردن که عربستان هزینه تحصیل آقازاده ایشان را داده و بورسیه کرده است... التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ آذر ۴, یکشنبه

پرداخت 250 هزار دلار و اقامت ایران!!!


طرف باید خیلی تعطیل باشه که 250 هزار دلار بده برای اقامت ایران... و بعد از اقامت در چنین کشوری توقع امنیت و آسایش و رفاه داشته باشه، مطمئنا باید انتظار چنین پذیرایی هایی هم داشته باشه... التماس تفکر !!!

دوره نخبه پروری و انگل پروری رژیم آخوندی!!!


رهبر دیکتاتور چی داره که حالا قراره نخبه پروری هم در راستای عقاید وقیحانه و مزدورانه جهت شناخت بیشتر رهبر حقیر هم انجام بشه....

رهبری که مزدور و جاسوس روسیه، خائن و دشمن ایران و ایرانی میباشد...التماس تفکر 

نظر طویله اسلامی رژیم در مورد اربعین!.!!


امضای نمایندگان و مفت خوران طویله اسلامی به رئیس جمهور جهت کاهش هزینه‌های ویزای اربعین 97 در عراق...
انگار که این مفت خوران کار مهمی در این طویله اسلامی بجز کاهش ویزا اربعین ندارند... التماس تفکر 

الله خیالی محمد خدایی مهربان یا نابودگر بشری!!!



الله خیالی محمد خدایی بخشنده و مهربان یا خدایی نابود کننده و تخریب گر زندگی بشری؟؟؟

طبق آیه ۴ سوره اعراف، الله یک جنایتکار و نابودگر بشری اعم از مرد و زن و پیر و جوان و کودک میباشد... التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ آذر ۳, شنبه

۱۳۹۷ آذر ۱, پنجشنبه

سخنان بی منطق قرآن!!!


آیه ۶۳ توبه:

هرکس با محمد مخالفت کند به یقین سزاوار آتش جاودانه جهنم است.

چرا ادیان تا این حد بی‌منطق و افراطی هستند؟ التماس تفکر!!! 

داستانهای افسانه ای قرآن!!!


آیه ۳۲ شعرا:

طبق گفته الله عصای موسی تبدیل به اژدها می‌شود.

اسلام دین موهومات و تخیلات و وهم و افسانه و تولید اژدها از عصا... التماس تفکر!!! 

کینه و دشمنی الله با مخالفین!!!


آیه ۱۰ غافر :

الله خیالی محمد با مخالفین خود دشمنی دارد و از آنان کینه دارد. 

آیا خدایی که دچار کینه و دشمنی می‌شود شایسته پرستش میباشد؟ التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ آبان ۲۸, دوشنبه

الله مورد اذیت و آزار شدید قرار می‌گرفته است!!!


آیه ۵۷ احزاب:

خدای بیچاره و معصوم محمد پیامبر مسلمین مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفته است. 

آیا بنظر شما خدایی که مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفته شایسته پرستش است؟ التماس تفکر!!! 

ترس از الله برای رفتن به بهشت!!!


آیه ۴۶ الرحمن:

هرکسی از خدا بترسد به بهشت می‌رود.. .

براستی چرا باید از الله خیالی محمد اینقدر ترسید تا به بهشت رسید؟ چجور خدایی است که باید برای سعادت و بهشت از او وحشت داشت و ترسید؟ ؟  التماس تفکر !!! 

آیا الله خیالی محمد جنایتکار است؟؟؟


آیه ۹ تحریم:

الله به محمد دستور می‌دهد با مخالفان جنگ و ستیز کند و بر آنان سخت بگیرد. 

براستی این چه خدا و الله ی است که تاب مخالفان خود را ندارد و خیلی صریح به محمد دستور کشت و کشتار آنان را صادر می‌کند. آیا چنین خدایی بخشنده و مهربان است؟ التماس تفکر !!! 

۱۳۹۷ آبان ۲۶, شنبه

عصبانیت الله خیالی محمد از یک سوال منطقی!!!



قرآن مخالفین محمد را نفهم خطاب میکند.

بدلیل اینکه مخالفین از محمد مي‌پرسند که چرا الله با آنان صحبت نمی‌کند و معجزه ای به آنها نشان نمی‌دهد.
چرا الله  خیالی محمد حال صحبت کردن با مردم یا نشان دادن یک معجزه را بخاطر راحتی خیال و جلب اعتماد آنها انجام نمی‌دهد ؟بلکه بخاطر پرسیدن چنین سوالی از آنها عصبانی میشود ... التماس تفکر!!! 

درخواست منطقی مخالفین از محمد و رسوایی محمد!!!


آیات ۹۰ تا ۹۶ اسرا :

طبق آیات بالا مخالفین از محمد درخواست معجزه می‌کنند و محمد بدون انجام کاری رسوا می‌شود. 

آیا چنین شخصی به‌عنوان فرستاده و چنین الله یی توانایی انجام یک معجزه را نداشتند؟ التماس تفکر!!! 

برخورد زشت و غیراخلاقی الله با مخالفین محمد!!!


آیه ۱۱۲ آل عمران :

الله می‌گوید : به مخالفین محمد مهر ذلت و خواری زنید و الله آنها را دچار فقر و بدبختی می‌کند..

تمام این رنج و عذاب فقط بخاطر ایمان نیاوردن و باور نکردن به قرآن... التماس تفکر !!! 

تلگراف خمینی به شاه در سال 1341 !!!



خمینی در تلگراف خطاب به شاه، ،، چرا به زنان حق رای دادید.... التماس تفکر !!! 

۱۳۹۷ آبان ۲۵, جمعه

دلیلی که نشان می‌دهد قرآن کلام خدا نیست!!!

د

آیه ۱۱۹ آل عمران :

الله خیالی محمد آرزوی مرگ مخالفین محمد را میکند و می‌گوید از خشمتان بمیرید.

براستی آیا خدا آرزوی کشته شدن مردم را دارد؟ آیا چنین خدایی سزاوار پرستیدن میباشد؟ التماس تفکر !!! 

الله مخالفین محمد را نابود می‌کند!!!



آیه ۱۱۴ آل عمران

الله خیالی محمد کسانی را که با محمد مخالفت کنند را نابود میکند...التماس تفکر!!! 

داعشی بودن الله!!!



آیه ۳۶ فرقان :

الله خیالی محمد میگوید: هرکس کلمات و آیات ما را انکار کند به شدیدترین شکل ممکن به هلاکت می‌رسد. 

آیا اگر کسی به قرآن و کلام خدا شک و تردید داشته باشد باید کشته شود؟ آیا قدرتی به نام الله میتواند اینچنین غیرمنطقی با انسانی که خودش آفریده برخورد نماید؟... التماس تفکر !!! 

وقتی الله بلوف می‌زند!!!


آیه ۴ شعرا :

الله خیالی میگوید: اگر بخواهیم معجزه بزرگی از آسمان بر مخالفین نازل مینمائیم که گردنهایشان در برابر آن خم گردد و تسلیم شوند...

داستان جالب اینه که اگه خدا بخواد ولی معلوم نیست چرا تو این ۱۵۰۰ سال هنوز نتونسته این کار و انجام بده... التماس تفکر!!! 

ناپدید شدن و دستگیری افراد در روز کوروش



ابراهیم رحیمی تاریخ 10 آبان توسط اطلاعات سپاه اصفهان در خانه دستگیر شده و خانواده او هیچ اطلاعی از سرنوشت او ندارند. 
جرم او رفتن به پاسارگاد و ارسال فیلم آنلاین بوده است. 
حکومت دیکتاتوری!!! 

۱۳۹۷ آبان ۲۴, پنجشنبه

الله عامل اصلی فساد بر روی زمین!!!


آیه ۱۶ اسرا :

الله خیالی میگوید : و چون بخواهیم شهری را نابود به اعیان آن امر میکنیم که به فساد بپردازند و سپس به هلاکت می‌رسانیم ...

براستی این چه نوع خدایی است که اگر بخواهد مردمان شهری را نابود کند از قصد آنان را به فساد وادار می‌کند.. واقعا که خداوند بخشنده و مهربان است... التماس تفکر

مهمترین ویژگی الله مسخره بازی و لودگی!!!



آیه ۳۸ هود :

الله خیالی محمد میگوید: مخالفینی که ما را مسخره کنند، ما نیز آنان را به همان شکل مسخره میکنیم.

خداوند ظرفیت مسخره کردن و انتقاد را ندارد و بسرعت عکس العمل نشان می‌دهد... براستی که خدا بخشنده میباشد...  التماس تفکر 

شرایط مسلمانی مطابق قرآن!!!



آیه ۲ و ۳ بقره :

در کتاب قرآن جای هیچ شکی نیست و مؤمنین کسانی هستند که ایمان به غیب دارند. 


شرایط مسلمانی قرآن :

  1. عدم پایبندی به شک گرایی و تفکر انتقادی. 
  2. ایمان به غیب و اوهام و خرافات.
التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ مهر ۲۹, یکشنبه

حقوق یک راننده در زمان شاه فقید!!!


حقوق یک راننده در زمان شاه فقید بیشتر از 1400 دلار بوده... ملتی که گوسفند وار دنباله رو کسی باشد و بدون تحقیق و درک حقیقت دنبال کسی باشد آینده ای بهتر از این نخواهد داشتد. التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ مهر ۲۸, شنبه

سواستفاده مسلمانان از فرهنگ و تمدن اروپا!!!


زمانی که مسلمانان در اقلیت هستند :
  1. تظاهر کن سکولار هستی. 
  2. مظلوم نمایی کن. 
  3. مسجد بساز. 
  4. حقوق بیشتر و ویژه بخواه. 
من یک مسلمانم، لطفاً از من متنفر نباش. 

زمانی که مسلمانان در اکثریت هستند :
  1. دولت و کشور اسلامی بخواه. 
  2. قوانین شریعت را تحمیل کن. 
  3. معابد را منع کن. 
  4. به هیچ اقلیتی حق و حقوق نده. 


هرکسی که به اسلام توهین می‌کند را سلاخی کن...التماس تفکر!!! 

فحاشی الله!!!



آیه ۱۳ سوره قلم:

الله خیالی، مخالفین محمد را حرامزاده خطاب مینماید...

بنظر شما الله میتواند اینچنین فحاش و بددهن باشد. التماس تفکر!!! 

برخورد ناعادلانه الله با مخالفینش!!!


آیه ۱۰ بقره :

الله خیالی محمد میگه، در دل مخالفین بیماری از کفر و شک و نفاق است و خدا هم بر بیماریشان بیافزاید... 
رفتار ناعادلانه الله با مردم... التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ مهر ۲۰, جمعه

چهارمین کنگره پزشکان ایرانی در رامسر سال 1334



این افراد نه آمریکایی هستند نه اروپایی....

اینها پزشکان ایرانی در رامسر سال 1334 هستند..... چی بودیم چی شدیم.. التماس تفکر 

آیا خدا بخشنده و مهربان است!!!



آیه ۱ حمد :

بنام خداوند بخشنده و مهربان، با خواندن قرآن متوجه می‌شویم خدا بخشنده و مهربان نیست.




آیه ۵۶ نساء :

خداوند می‌گوید : بی تردید کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند به زودی آنها را به آتشی درآوردیم، هرگاه که پوستشان بریان و پخته گردد... اینم از بخشندگی و مهربانی... التماس تفکر!!! 

۱۳۹۷ مهر ۱۸, چهارشنبه

دکتر علی اکبر ولایتی پسر یک باغبان!!!



اینم از سرنوشت پسر باغبان ... التمال تفکر!!! 

پشت پرده انقلاب:اعترافات جعفر شفیع زاده (قسمت دوم)


قسمت دوم... 

آن شب، سه نفر از آقایان با رسیدن غروب رفتند. این سه نفر بهشتی، خادمی و دستغیب شیرازی بودند بقیه ماندند و من برای اولین بار در عمرم شاهد مجلسی از آنها بودم که تا آن موقع تصورش را حتی در خواب هم نمیکردم. از ساعت ۹ شب و پس از صرف شام، کنار بساط منقل و تریاک که همه روزه بعد از ناهار و شام بر پا بود، بوی مشروبات الکلی هم به مشام میرسید ، اما من هر چه چشم میدوختم از بطری و شیشه مشروبات اثری نمی دیدم.
این را هم همینجا بگویم که دو روزی بود بدستور سید مهدی هاشمی بعد از صرف شام و ناهار، من پشت و یا در کنار در اتاق می نشستم تا دیگران و از جمله سید ابوالفضل و یا سید عبدالله و یا هر غریبه دیگری وارد اتاق نشود. آن شب برای من موضوع مشروب خوری آقایان، چندان مسئله ای نبود چون خود من هم مثل آنها نماز میخواندم، روزه میگرفتم، به زیارت میرفتم و روزهای تاسوعا و عاشورا هم زنجیرزنی میکردم اما شبهای جمعه هم لبی با عرق تلخ میکردم.
می بخور، منبر بسوزان، مردم آزاری نکن،  برای من هم در ردیف یکی از دستورات مذهبی بود و بنابراین اشکالی نمی دیدم که آقایان علما هم همین شیوه مرضیه را پیشه کرده باشند، مسئله برای من همچنان پیدا کردن سرچشمه این مشروبات بود نه خوردن آن، از ساعت ۱۱ شب، نق نق زدنها شروع شد محمد منتظری و صانعی بیشتر از همه پرورش را سوال پیش کرده بودند که:پس چرا نمی آیند؟
صبح شد!پس کی می آیند؟ و پرورش هم همه را به صبر دعوت میکرد و میگفت: عجله نکنید زودتر از ۱۲-۱ نمی آیند شب جمعه است و شبه جمعه هم ناهار بازار اینهاست.

من پیش خود فکر میکردم که لابد آقایان در انتظار آیت الله بهشتی و خادمی و دستغیب هستند، اما وقتی ساعت ۱۲:۳۰ شب، میهمانان تازه وارد رسیدن، کم مانده بود در آن سن و سال سکته کنم. میهمانان تازه وارد، دو زن بی حجاب و آرایش کرده و چهار مرد بودند که در دست مردها، چهار ویولن، تار، سنتور و ضرب دیده می‌شد. چهره ها آنقدر آشنا بود که گمان میکنم سید ابوالفضل درچه ای باغبان هم آنها را می‌شناخت. فضای اتاق که کم کم سرد شده بود، با حضور میهمانان تازه از راه رسیده دوباره گرم شد و فریاد احسنت و تبارک الله ملاها شور و حال تازه ای به میهمانان داد.

رفتار تازه واردها، طوری بود که میشد فهمید بجز علی اکبر پرورش، کس دیگری را نمی شناسند این را هم باید اضافه کنم که از همان روز اول و دوم، میهمانان سید مهدی هاشمی، تا هنگامی که در باغ بودند، با پیژاما و یا شلوار و پیراهن معمولی و بعضی بدون یقه زندگی میکردند و عبا و عمامه تنها در صورت خروج از باغ مورد استفاده قرار میگرفت و به این ترتیب قیافه و لباس ظاهری آنها بیشتر شباهت به حاجی های بازار داشت و نه علمای اعلام.
از یکی دو نفرشان هم که بگذریم، بقیه چندان از ته گلو و آخوندی صحبت نمیکردند که در نظر اول ملا بودنشان معلوم شود. من، همه تازه واردین را می‌شناختم، آنها هنرمندان و دسته ارکستر کاباره زیرزمینی هتل عالی قاپو اصفهان بودند، این هتل عالی قاپو که در خیابان چهار باغ قرار داشت و هتل بسیار خوبی هم بود، زیرزمینی داشت که رستوران هتل بود و شبها برنامه ساز و آواز و رقص هم در آنجا اجرا می‌شد.
همین معین خواننده هم کارش را از آنجا شروع کرد. به هر حال این دو زن هم که آن شب به باغ حاج تراب آماده بودند از هنرمندان آنجا بودند و نام یکیشان الهام و دیگری نرگس بود هر دو رقاصه بودند و نرگس که یکمی هم چاق بود، از همان لحظه اول توجه همه ملاها را از اول بخود جلب کرد.
گفتم که از لحظه ورود الهام و نرگس، رقاصه های زیباروی هتل عالی قاپو، میهمانی رنگ و روی دیگری گرفت اصرارهای پی در پی باهنر و محمد منتظری برای آنکه دو رقاصه زیبای اصفهانی ، پای بساط منقل و تریاک بنشینند، بی فایده بود، حتی لب به مشروب هم نزدند و من در دنیایی از حیرت از خود میپرسیدم ببین کار دنیا و روزگار به کجاها کشیده که رقاصه و مطرب شهرمان از می و مشروب و تریاک و فسق و فجور پرهیز میکند و در عوض علمای دینمان جملگی نئشه و دلبسته منکرات هستند. یکی دوبار هم خلخالی که تریاک نمیکشید اما خیلی لودگی میکرد و سیاه مست هم بود، سعی داشت دستی به تن و بدن رقاصه ها بکشد که هربار با اعتراض شدید رقاصه ها روبرو شد و لاجرم کنار کشید در میان اعضای ارکستر یک نوازنده نابینا هم بود که حالا اسمش را فراموش کرده ام، اما مطمئنم که مردم اصفهان همه او را می شناسند خود من از قدیم با او آشنایی داشتم وقتی مجلس در اوج عیش و نوش بود، آهسته بیخ گوش من گفت: فلانی از این اشخاصی که اینجا هستند یکی دوتا شان شیخ و عمامه بسر نیستند خواستم بگویم، چرا، بیشترشان اما نمیدانم چرا چون طرف اعتماد سید مهدی هاشمی قرار گرفته بودم دلم نیامد مرز این اعتماد را بشکنم، این بود که گفتم نه و بلافاصله پرسیدم چرا این سوال را میکنی؟ گفت حرف زدنشان مثل آخوندهاست.

از ساعت دو بعد از نیمه شب، وقتی که رقص عربی و هندی شروع شد و رقاصه ها با پوشیدن لباس مخصوص، سرگرم کار خودشان شدند، قیافه ها تماشایی تر شده بود، حالا کم کم، خلخالی با آن شکم گنده و هیکل خنده آور، از جا بلند شده بود و در رقص عربی و هندی به تقلید الهام و نرگس می پرداخت. شیخ یوسف صانعی با عاریه گرفتن فلوت یکی از اعضای ارکستر، آنچنان با آنها همنوایی میکرد که گویی یکی از نوازندگان حرفه ای است. آن شب، بساط بزن و بکوب تا پنج صبح ادامه داشت و سرانجام وقتی هنرمندان، خسته و کوفته به شهر بازگشتند و مردان مذهب نیز مست و خسته تر از آنها، هر یک در گوشه ای از اتاق بخواب فرو رفتند تازه دنیای بیداری من و دنیای سوالها و جوابهایم آغاز شد. مشغول جمع کردن ظرف و ظروف پخش و پلا شده در اتاق بودم و لحظه ای از این دنیای سوال و جواب بیرون نمی آمدم، دنیایی که در پایان کار جمع و جور کردن من، با سخنان سید مهدی هاشمی پایان گرفت و چه خوب هم شد که پایان گرفت، سید مهدی هاشمی که آن شب نه لب به مشروب زد و نه پکی به وافور، در حالیکه یک بسته اسکناس بمن میداد، از زحمات و رازداریم تشکرها کرد و گفت این بیست هزار تومان دیگر را هم داشته باش که واقعا امشب خیلی زحمت کشیدی، من به تو مدیونم و حالا میتوانم رک و راست بتو بگویم که تو دیگر تا آخر عمرت با من هستی و انشاءالله روزبروز پولدارتر و ثروتمندتر خواهی شد. به ظاهر جواب همه سوال هایم را گرفته بودم، بیست هزار تومان پول کمی نبود، برای من یک سرمایه به حساب می آمد من داشتم به حساب سید مهدی پولدار میشدم چیزی را که همیشه در انتظارش بودم و از آن مهمتر هم این که سید مهدی هاشمی بمن اعتماد پیدا کرده بود. هنوز یک هفته نگذشته بود که من بیست و هشت هزار تومان پول داشتم، چه کسی می ‌توانست این همه بمن کمک کند بمن چه که خلخالی می رقصد و یا صانعی خوب فلوت می زند و دیگران مشروب می خورند حساب و کتاب بهشت و جهنم آنها که با من نیست شاید هم اجازه دارند. با این خیالات درست وقتی که سید عبدالله آشپز از خواب بیدار شد من بخواب رفتم.
ساعت دو بعدازظهر، وقتی برای خوردن ناهار از خواب بیدار شدم همه آقایان شاد و سرحال مشغول بحث و فحص بودند بهشتی، دستغیب شیرازی و خادمی هم برگشته بودند، من گمان می کردم که از ماجراهای دیشب حرفی نخواهند زد و سعی می کنند آنچه را که گذشته است از دید این آقایان پنهان کنند. اما بر خلاف تصور من خیلی هم با شور و حرارت از رویدادهای شب گذشته و بخصوص حالاتی که هر یک از آنها داشتند با شوخی و خنده یاد می کردند و از اینکه آن سه نفر نبودند تا از آن همه خوشی لذت ببرند اظهار تاسف هم می کردند.
شب جمعه بعد، باز هم همین مجلس عیش و نوش تکرار شد و بلاخره بعد از شانزده روز بی آن که من، سید ابوالفضل و یا سید عبدالله بدانیم به جز آن هنگامه های خوشگذرانی، آنها در جلساتشان چه می گویند و چه تصمیماتی می گیرند، میهمانی بزرگ باغ حاج تراب درچه ای پایان گرفت آقایان هر یک بسویی رفتند و من و سید عبدالله هم از زیارت مشهد برگشتیم و به خانه هایمان رفتیم.
تنها تفاوتی که حالا وجود داشت، این بود که جعفر شفیع زاده قصاب شانزده روز پیش، حالا با انعام و دستمزد هایی که از سید مهدی هاشمی و آیت الله بهشتی گرفته بود هشتاد و پنج هزار تومان پول نقد در جیب داشت که تا بیست روز پیش خوابش را هم نمی دید.


اینها را در مقدمه شرح این دوران از زندگیم برای این گفتم که بدانید وقتی می گویم همه چیز از یک بعداظهر گرم تابستان
۱۳۵۴ شروع شد برای چه می گویم.
سید مهدی هاشمی بهنگام خداحافظی گفت که روز چهارشنبه آینده ساعت ۸ صبح در میدان عالی قاپو باشم، تا به اتفاق او برای گرفتن گذرنامه به شهربانی برویم. او حتی بمن نگفت که چرا خیال دارد برایم گذرنامه بگیرد راستش را بخواهید پس از ماجرای باغ حاج تراب درچه ای برای من هم دیگر مهم نبود که چه می کنم سید مهدی هاشمی همه چیز را می دانست و پولی که به من می رسید جواب همه سوال هایم بود.
وقتی به خانه رسیدم پدر و مادرم آنچنان خوشحال بودند و دست بر سر و روی فرزند از زیارت برگشته شان می‌کشیدند، که کم مانده بود خودم هم باور کنم براستی از مشهد بر میگردم پیش از آنکه صحبت سوغاتی مشهد پیش بیاید به هر یک از آنها یک اسکناس سبز هزار تومانی دادم و به این بهانه که در مشهد خواب دیدم این پول را دور ضریح بمالم و به شما بدهم و تبرک است سر و ته قضیه را به هم آوردم.

وقتی برق رضایت را در چشمان پدر و مادرم دیدم پیش خود گفتم که پول، آنهم پول باد آورده راست راستی که حلال همه مشکلات روی زمین است. اما امروز، امروز که در هر جای دنیا در معرز کشته شدن، توسط حزب اللهیی های رژیم هستم حاضرم همه داراییم را که حالا سر به میلیونها میزند بدهم و فقط یک لحظه دنیای بی دغدغه همان دوران قصابی را داشته باشم.

ولی دریغا و حیف و صد حیف، رابطه من با سید مهدی هاشمی روز به روز صمیمانه تر می‌شد.  حالا همه می ‌دانستند که من از کار قصابی در مغازه پدرم دست کشیده ام و بیشتر به عنوان راننده سید مهدی هاشمی کار می کنم. او هرگز جز همان مجالس وعظ و خطابه کار دیگری نداشت. و من بدرستی نمی‌دانستم آن همه پول را، از کجا و از چه طریق به دست می ‌آورد. برایم هم مهم نبود، او پول خوب و فراوان بمن می‌داد و شاید مقدار زیادی از علاقه من به او نیز بهمین خاطر بود.

به هر حال پس از آنکه گذرنامه من آماده شد، با آقای هاشمی به تهران آمدیم اوایل مهر ماه۱۳۵۴
بود به خانواده ام گفته بودم که بر اثر ارشادهای سید مهدی می خواهم به نجف بروم و طلبگی کنم. پول و پله حسابی هم برایشان گذاشتم، چند روزی در تهران ماندیم و بعد، من به اتفاق غلامعباس توسلی که پس از انقلاب اسلامی رئیس دانشگاه اصفهان شد با هواپیمای ایرفرانس بسوی پاریس پرواز کردیم. این نه تنها اولین مسافرت من به خارج، بلکه اولین سفرم با هواپیما بود و به همین دلیل دکتر توسلی مجبور بود همه آداب و رسوم پرواز با هواپیما را بمن یاد بدهد. وقتی به پاریس رسیدیم از خوشحالی روی پاهایم بند نبودم من کجا و پاریس کجا، آیا اگر سید مهدی هاشمی نبود من می‌توانستم به پاریس بیایم؟ حتما نه،.
پاریس برایم غریبه بود، اما از آن لذت می بردم لذتی که زیاد بطول نیانجامید، زیرا که به زودی در حالی که فقط یک نامه دربسته به دستم داده بودند توسلی مرا تا فرودگاه اورلی پاریس بدرقه کرد تا فقط پس از چهار روز اقامت در این شهر زیبا راهی سوریه شوم. جایی که قرار بود زندگانی تازه ای را بخاطر ولینعمتم سید مهدی هاشمی شروع کنم.

در فرودگاه دمشق، به محض پیاده شدن از هواپیما توسط چند نفر نظامی استقبال شدم و بلافاصله با یک اتومبیل سواری به سوی نقطه نامعلومی حرکت کردم. می دانستم که برای دیدن یک دوره نظامی به آنجا آمده ام، می دانستم که باید چشم و گوشم را باز کنم و طرز کار با اسلحه، تیراندازی، دشنه زنی، انفجار و فعالیتهایی از این قبیل را یاد بگیرم اینها همه کارهایی بود که باید بخاطر سید مهدی هاشمی انجام می‌دادم.
یکی دو روز در خانه ای نزدیک دمشق سکنایم دادند و بعد مرا به اتفاق چند نفر دیگر که ایرانی و پاکستانی بودند به یک اردوگاه کامل چریکی منتقل ساختند.


دوران سختی بود، سخت و لذت آور، من که همیشه به رژیم شاه فحش میدادم که چرا جوانها را به سربازی می‌برد و خودم هم بالاخره با گرفتن معافیت از زیر بار نظام در رفتم، حالا مجبور بودم چهار ماه تمام آموزشهای چریکی ببینم آنهم نه در کشورم و بخاطر کشورم بلکه در سوریه و برای هدف هایی که سید مهدی هاشمی داشت.
به غیر از من بیش از ۳۲ ایرانی دیگر هم در آن اردوگاه بودند و به جز من بقیه دانشجو و به هر حال تحصیلکرده بودند. در این میان تنها تحصیلات من به ششم ابتدایی میرسید و با این همه می‌گفتند بهترین چریک آنها هستم، این را مربیان سوری می‌گفتند.
مدتی از شروع کار من در اردوگاه نگذشته بود که یک روز رئیس اردوگاه که یک سرگرد سوری بنام حامد محمد سودانی بود مرا به دفتر کارش خواست، و با حضور یک ایرانی مقیم سوریه که ظاهراً مترجم و رابط ایرانی های اردوگاه با سید مهدی هاشمی بود بمن اطلاع داد که آیت الله شمس آبادی در اصفهان کشته شده، و در همین ارتباط سید مهدی هاشمی دستگیر گردیده، و جمعی از خانواده ما نیز که نام فامیل شفیع زاده داشته اند زندانی شده اند.
لحظاتی از شنیدن این خبر دچار بهت و حیرت شدم و بعد بسرعت مشغول طرح سوالهایم شدم، تا بیشتر در جریان آنچه که منتظرش بودم و اتفاق افتاده بود قرار بگیرم. بمن گفته شد که یک روز در کنار جاده درچه، جنازه آیت الله شمس آبادی در حالی که خفه شده بود پیدا شده و بعد پسرعمه من محمد حسین جعفرزاده که دانشجوی دانشگاه اصفهان بود و همچنین یکی دیگر از منسوبینم بنام اسدالله شفیع زاده و چند نفر دیگر دستگیر شده اند، که بر اثر بازجویی از آنها سید مهدی هاشمی نیز بازداشت و زندانی شده است.
رئیس اردوگاه سعی کرد بمن بقبولاند که ساواک آیت الله شمس آبادی را کشته است، اما من که خود در جریان کارها بودم و همه شفیع زاده ها را نیز خودم به سید مهدی معرفی کرده بودم، میدانستم قضیه از چه قرار است و چگونه جلسات میهمانی باغ حاج تراب درچه ای به نتیجه رسیده است.

آنها فکر میکردند ناراحتی من از بابت دستگیری بستگانم و سید مهدی هاشمی است در حالیکه اینطور نبود، و اگر چه براستی از خبر دستگیری آنها ناراحت شدم اما ناراحتی بیشتر من به این خاطر بود که طبق قرارهای قبلی با سید مهدی هاشمی، من باید بلافاصله از هرجا که بودم به قهدریجان برمیگشتم و برنامه دقیقی را که باید برای فراری دادن آنها از زندان عملی میشد به مرحله اجرا درآورم از این برنامه بجز من، سید مهدی هاشمی، آیت الله بهشتی، محمد منتظری و پدربزرگش کس دیگری آگاه نبود.
وقتی به رئیس اردوگاه، سرگرد حامد محمد سودانی گفتم که خیال بازگشت به ایران را دارم، بطور جدی بمخالفت برخواست و گفت که بهیچوجه نمیتواند با چنین کاری موافقت کند و طبق برنامه من باید دوران آموزشی خود را بپایان برسانم و بعد از شرکت در چند ماجرای واقعی چریکی که قابلیتهایم در آن مشخص شود، به ایران برگردم.
بعد از این جلسه، دوبار تلاش کردم از اردوگاه بگریزم و در هر دوبار شکست خوردم و دستگیر شدم و ناگریز هر بار بمدت پانزده روز مجبور به اقامت در سلول انفرادی شدم. به هر حال این دوره هم بسر رسید و سرگرد حامد محمد سودانی مرا صدا زد و گفت: تو با آنکه درس نخوانده ای، بهترین چریک این دوره اردوگاه هستی و بهمین جهت فردا شب باید نتیجه تعلیماتی را که بتو داده ایم به مرحله آزمایش بگذاری حاضر هستی یا نه ؟
من که خیال کردم، باید آنچه را که یاد گرفته ام امتحان بدهم گفتم بلی اما چند دقیقه بعد وقتی آقای رازی، مترجمی که در اردوگاه بود ماجرا را تعریف کرد کم مانده بود از ترس سکته کنم.
من باید فردای آنروز، در کنار سایر اعضای یک جوخه مرگ ۹ افسر سوری را تیرباران میکردم یعنی دست من حالا باید بخون، آنهم خون کسانی که دشمن شخصی من نبودند آلوده شود.
چاره ای جز آری گفتن نداشتم، از همان بعداظهر گرم تابستان که سید مهدی هاشمی با دادن ۲۰ هزار تومان مرا و آینده مرا خرید باید میدانستم که در این دنیای وانفسا و بی اعتبار که برادر، برادر را فقط برای یکصد تومان بقتل میرساند این بذل و بخششهای ۱۰، ۲۰، ۳۰ هزار تومانی نمیتواند بی هدف و برنامه خطرناکی انجام شود.

من سعی میکنم برای عبرت دیگران، این خاطرات را صادقانه تعریف کنم، سعی ندارم از خودم یک قهرمان بسازم و بنابراین، واقعیت را اگر هم خیلی تلخ و زننده باشد ناگزیر بیان میکنم آن شب، وقتی از اتاق سرگرد حامد محمد سودانی بیرون آمدم تا صبح که با حضور رفعت اسد ، برادر حافظ اسد به تمرین تیراندازی پرداختیم، لحظه ای از فکر و خیال باز نماندم آنها پیشنهاد کرده بودند که در کنار یک جوخه اعدام من هم دست به تفنگ ببرم و قلب انسانی را که نمیشناختم و بنظر مسئولان اردوگاه دشمن خلق سوریه بودند نشانه بگیرم و کسی را بقتل برسانم که حتی یکبار هم پیش از آن، آنها را ندیده بودم این در نظر اول خیلی ناراحت کننده بنظر میرسید اما من که به اردوگاه نیامده بودم که تمرین آوازخوانی و مطربی کنم من همانروز که تحت تلقینات سید مهدی هاشمی برای دیدن این دوره چریکی رضایتم را اعلام کردم باید میدانستم و میپذیرفتم که می آمدم و این درسها را یاد میگرفتم که کشته شوم یا بکشم بنابراین هیچ کشتنی راحت تر از این نبود که خود بی آنکه مورد تهدید باشم آدمهای دست و پا بسته ای را هدف گلوله قرار دهم ضامن بهشت و جهنم آنها هم نبودم رئیس اسد، دلش خواسته بود مخالفانش را بقتل برساند یا بقول روزنامه ها اعدام کند بمن چه.

من تنها یک مامور بودم، یک فشار روی ماشه همین و همین مگر این تیراندازی با همه تیراندازیهای قبلی چه فرقی داشت. با این خیالات شب را به صبح رساندم و صبح پس از چند تمرین تیراندازی مقدماتی، به من و ۸ نفر دیگر که ۴ نفر ایرانی ۲ نفر پاکستانی و ۲ نفر انگلیسی بودند اطلاع دادند که برای تمرین نهایی در حضور رفعت اسد، برادر حافظ اسد، در میدان تیر اردوگاه حاضر شویم چون میدانم از اسم بردن انگلیسی ها تعجب کرده اید همین جا باید بگویم در این اردوگاه نه تنها انگلیسی، فرانسوی و آلمانی که حتی عده ای چریک آمریکایی سفیدپوست و سیاه پوست نیز دیده میشد اینها اکثرا متعلق به گروههایی بودند که علیه دولت هایشان مشغول مبارزه بودند و یک سازمان بین المللی که بعدها شرحش را خواهم داد با دریافت شهریه های سنگین از کشورها و یا سازمانهای آزادیبخش ترتیب اعزام آنها را به این اردوگاه و امثال آن میداد از آدمهای سرشناسی که در این اردوگاه همراه با من دوره چریکی دیدند یکی هم بابی ساندرز معروف ایرلندی بود که بعدها بر اثر اعتصاب غذا در زندان ایرلند درگذشت.


پایان فصل دوم...







۱۳۹۷ مهر ۱۷, سه‌شنبه

قرآن کلام انسانی، مغرض و کینه توز!!!



آیه ۱۱۷ آل عمران

الله، مخالفین محمد را جاودان در آتش میسوزاند و اگر در دنیا هم کار خیری مانند انفاق کنند هیچ تاثیری ندارد و تباه میشود... التماس تفکر !!! 

پرداخت رشوه برای فرار از بازنشستگی!!!



رشوه 600 میلیونی معاون وزیر برای حذف سوابق کاری و فرار از بازنشستگی‌.

در هیچ جای دنیا شما حکومتی  پر از دزدی و فساد به اندازه رژیم  آخوندی پیدا نخواهید کرد... التماس تفکر !!!