بزرگترین معجزه قرآن اینه میلیاردها نفر تو دنیا بدون اینکه اونو خونده باشند و چیزی از آن بفهمند به حقانیت آن ایمان دارند
۱۳۹۷ شهریور ۳۱, شنبه
حکومت دیکتاتوری!!!
حکومت دیکتاتوری آخوندی با آخرین روزهای عمر داعشی وار و ننگین خود نزدیک میشود...امید است که این حکومت ننگین ملایان بشتر از این مانند حملات مسلحانه اهواز دستش بیشتر از این به خون مردمان این سرزمین آلوده نشود...
مرغ پخته هم میداند که اینجور حملات مسلحانه و ناشیانه کار حکومت ناشی آخوندی میباشد. این حکومت به جز کشتن مردم غیر مسلح و بیچاره کشور خود تخصص دیگری ندارد..التماس تفکر
تصاویر دو عضو جنبش الاحواز
تصاویر ۲ کشته شده از حزب الاحواز در درگیری روز ارتش در اهواز.....
یکسری سوالات در ذهن انسان از این حمله بوجود میاید...
۱- بسرعت جناب آقای ظریف بدون اینکه بدون کار کدوم سازمان یا حزبی است این حمله را به خارج از کشور نسبت میدهد؟
۲- سخنگوی سپاه بسرعت بدون نظر کارشناسی و تحقیق خاصی اعلام میدارد که سلاحهای استفاده شده در این حملات در همان نزدیکی خاک شده بوده است...چطور شما متوجه شدید از چند روز قبل سلاحها آنجا خاک شده بوده است؟؟
۳- در اینجور همایشها بخصوص روز ارتش و نیروهای مسلح تمامی سلاحها خالی از فشنگ میباشند...حتی محافظین به غیر از یسری محافظین خاص...چطور بسرعت این همه سلاح شروع به تیراندازی کرد آن هم با فشنگ جنگی.؟؟؟
۴- بعد از ساعتهای زیاد از گذشت حمله مسلحانه رژیم نمیتواند اطلاعات درستی از تعداد کشته شدگان بدهد...چطور و چگونه توانستید به این سرعت این اقدام مسلحانه را به کشورهای خارجی و اینکه این افراد از خارج کشور تحریک و پول گرفته اند شدید..؟؟؟؟
۵- چرا تو این چند سال هروقت حکومت در جهان گرفتار شده بسرعت چنین حملاتی بوجود میاد...در سال ۹۶ دو روز قبل از اینکه سپاه در لیست گروههای تروریستی قرار بگیرد حمله نیروهای به ظاهر داعشی به مجلس و مرقد صورت گرفت..؟؟ اینبار هم وقتی دنیا در اجلاس سالیانه سازمان ملل بر علیه ایران است چند روز قبل از حضور حسن روحانی در سازمان ملل چنین حملاتی صورت گرفت؟؟؟
۶- وقتی حکومت از اعلام تعداد کشته شدگان این حمله پس از ساعتها عاجز است چطور و چگونه با این سرعت در سطح شهر اهواز شروع به دستگیری از درب منازل مردم میکند؟؟؟؟ و هزاران سوال دیگر که میتوان از این حکومت ننگین آخوندی مطرح کرد...التماس تفکر
۱۳۹۷ شهریور ۳۰, جمعه
تناقض و دورویی در سرتاسر دین اسلام
۱- آیا میدانید امام صادق گفته است: از نیکبختی شخص آن است که دخترش پیش از "شروع دوران حیض" یعنی(پیش از دوران بلوغ و جنسی) شوهر داده شود!!! اما امام کاظم (فرزند آن امام) نه تنها هیچ یک از هجده دخترش را در کودکی شوهر نداد بلکه سفارش کرد که تا آخر عمر به هیچوجه ازدواج نکنند...
۲- آیا میدانید پیامبر اسلام ازدواج را سنت و موجب حفظ نیمی از دین دانسته!!! اما امام حسن عسگری تن به آن سنت نداد و تا آخر عمر ازدواج نکرد...
۳- آیا میدانید امام زین العابدین این سخن پیامبر که "عوره المومن علی المومن حرام " یعنی (لزوم پوشیدگی ناحیه دامن و نگاه نکردن به دامن ) غیر تفسیر میکرد!!! اما امام صادق این تفسیر شایع را قبول نداشت و میگفت:منظور از آن عدم افشا عیوب، لغزشها و اسرار مگوی مردم و به رخ نکشیدن آنها در فرصت مناسب است...
۴- آیا میدانید امام حسین بر علیه یزید خروشید!!! اما فرزندش امام سجاد لام تا کام چیزی نگفت حتی برای سپاه خلیفه دعای مخصوص مرزداران را سرود. و در شورش مردم حجاز علیه خلیفه، جان مروان و اطرافیان یزید را نجات داد...
۵- آیا میدانید امام کاظم به مبارزه با دستگاه خلافت عباسی پرداخت!!! اما فرزندش امام رضا با همان دستگاه ائتلاف کرد و ولیعهدشان شد. و بدتر از همه هم خودش و فرزندش داماد خلیفه شدند..
۶- آیا میدانید پیامبر اسلام، فزونی جمعیت مسلمین را خواستار شد و زن خوب را زنی دانسته که زیاد بچه زاید!!! اما خود پیامبر با آن همه زنان بسیار که برایش نوشته اند و با آن همه حرص و ولع جنسی که به پایش نوشته اند به حرف خود عمل نکرد و از آن همه زن صاحب فرزند نشد و به افزایش جمعیت دین خود عمل نکرد...
۷- آیا میدانید پیامبر اسلام و برخی ائمه از اهمیت سخن گفتن با "بسم الله الرحمن الرحیم" گفته اند و افزوده اند، هر کلام و سخن با اهمیتی با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشود ابتر و نافرجام است!!! اما همان ها خودشان هیچگاه در آغاز کلام و احادیث فراوان و حتی خطبه ها و سخنرانی ها به نام خدا نگفته اند...
به نظر شما این همه تناقض و دروغگویی را چگونه میتوان ماله کشی کرد..؟!؟!؟
موارد بالا به استناد از احادیث و علمای شیعه برداشته شده است...التماس تفکر
به نظر شما این همه تناقض و دروغگویی را چگونه میتوان ماله کشی کرد..؟!؟!؟
موارد بالا به استناد از احادیث و علمای شیعه برداشته شده است...التماس تفکر
۱۳۹۷ شهریور ۲۹, پنجشنبه
مسلمان وحشی ترین حیوان روی زمین
هیچ دیوانگی، بی شرفی، بی شعوری، رذالت و پستی شاید نتوان پیدا کرد که چنین انسانهای وحشی
و دیوانه ای بنام خدا در مقابل دیدگان کودکان معصوم سر موجود زنده ای را ببرند و نام انسان را بر
روی خود بگذارند......به کدام حکمی به خودتان اجازه میدهید ک این حیوانات معصوم رو این چنین
با قصاوت و بی رحمی بکشید.....جرم انها چه بوده است...به حال چنین مردمی براستی باید تاسف
خورد و خون گریست که در این دنیای مدرن هنوز دچار وهم و خرافات هزاران سال پیش گرفتار
هستند.......التماس تفکر.
آیا حضرت علی دوستدار ایرانیان بود؟ (قسمت سوم)
اگر علی با عمر و با خلافتش مخالف بود چرا نام فرزند خود را عمر گذاشت؟
منابع:
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 5 صفحه 154 چاپ دار التراث - بيروت
مستدركات علم رجال الحديث تالیف شيخ علي النمازي الشاهرودي جلد 6 صفحه 101 چاپ حيدري - طهران
اگر علی با عثمان و خلافتش مخالف بود چرا نام فرزند دیگر خود را عثمان نهاد؟
منبع:
مستدركات علم رجال الحديث تالیف شيخ علي النمازي الشاهرودي جلد 5 صفحه 220 چاپ حيدري - طهران
علی در نهج البلاغه به مناسبت مرگ عمر چنین میگوید:
فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَى الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي فِيهَا الضَّالُّ وَلَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي.
كجی ها را راست، و بيماریها را درمان، و سنّت پيامبر را به پاداشت، و فتنه ها را پشت سر گذاشت. با دامن پاك، و عيبى اندك، درگذشت، به نيكیهاى دنيا رسيده و از بدیهاى آن رهايى يافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانكه بايد از كيفر الهى میترسيد. خود رفت و مردم را پراكنده بر جاى گذاشت، كه نه گمراه، راه خويش شناخت، و نه هدايت شده به يقين رسيد.
نهج البلاغه خطبه 228
بلاذری مینویسد:
أن عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه استشار المسلمين في تدوين الديوان، فقال له علي بْن أَبِي طالب: تقسم كل سنة ما اجتمع إليك من مال ولا تمسك منه شيئا، وقال عُثْمَان: أرى مالا كثيرا يسع الناس وأن لم يحصوا حَتَّى يعرف من أخذ ممن لم يأخذ حسبت أن ينتشر الأمر
عمر بن خطاب رضی الله عنه٬ در تدوین دیوانها با مسلمین رای زد. علی بن ابی طالب وی را گفت: « در هر سال٬ هر چه گرد آمده است تقسیم کن و چیزی نزد خود نگه مدار.» عثمان گفت: « می بینم که مالی عظیم گرد آمده است که همه مردمان را بسنده باشد. لکن اگر آنان را شماره نکنیم تا کسی که بهره خود گرفته از آن کس که چیزی نگرفته است باز شناخته نشود٬ بیم آن دارم که امر پریشان گردد.
فتوح البلدان تالیف بلاذری جلد 1 صفحه 431-432 چاپ دار ومكتبة الهلال- بيروت
این در زمانی است که صدها زن و کودک ایرانی در بند اسارت اعراب مسلمان راهی مکه و مدینه و بازارهای برده فروشی بودند!
لما قدم بسبي نهاوند إلى المدينة، جعل أبو لؤلؤة فيروز غلام المغيرة بْن شعبة لا يلقى منهم صغيرا إلا مسح رأسه وبكى وقال: أكل عمر كبدي
وقتی اسیران نهاوند را به مدینه آوردند، ابولولو فیروز، غلام مغیرة بن شعبه، هر کس از آنها را کوچک و بزرگ می دید دست به سرش می کشید و می گریست و می گفت: عمر جگرم را خورد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 5 صفحه 136 چاپ دار التراث – بيروت
الكامل في التاريخ تالیف ابن اثیر جلد 2 صفحه 399 چاپ دار الكتاب العربي، بيروت – لبنان
المنتظم في تاريخ الأمم والملوك تالیف جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي جلد 4 صفحه 280 چاپ دار الكتب العلمية، بيروت
البداية والنهاية تالیف ابن کثیر جلد 7 صفحه 127 چاپ دار إحياء التراث العربي
تاریخ ابن خلدون جلد 2 صفحه 552 چاپ دار الفكر، بيروت
دکتر عبدالحسین زرینکوب مینویسد:
در جنگ جلولا پروه های بسیار بچنگ عرب افتاد چندان غنیمت که پیش از آن نیافته بودند و زنان و دختران نیز باسارت گرفتند چندانکه عُمَر را از کثرت اسیران نگرانی در دل پدید آمد. دینوری می نویسد که عُمَر مکرر میگفت از فرزندان این زنان که در جلولا اسیر شده اند بخدا پناه میبرم. اخبارالطول ص 123
دو قرن سکوت نوشته دکترعبدالحسین زرینکوب صفحه 53
منظور از فرزند این زنان، فرزندانی است که زنان ایرانی پس از تجاوز اعراب مسلمان باردار شده بودند ترس عمر از فرزندان بی پدری بود که در شکم این زنان بودند.
یعقوبی مینویسد:
مردم کرمان نیز سالها در برابر تازیان پایداری کردند تا سرانجام در زمان خلافت عثمان، حاکم کرمان پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام و کنیز، بعنوان جزیه، با تازیان مهاجم صلح کرد.
البلدان تالیف یعقوبی ترجمه دکتر محمد ابراهیم آیتی صفحه 62 چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب – تهران
فلما أصاب خالد أهل المصيخ بما أصابهم به، تقدم إلى القعقاع وإلى أبي ليلى، بأن يرتحلا أمامه، وواعدهما الليلة ليفترقوا فيها للغارة عليهم من ثلاثة أوجه، كما فعل بأهل المصيخ ثم خرج خالد من المصيخ، فنزل حوران، ثم الرنق، ثم الحماة- وهي اليوم لبني جنادة بْن زهير من كلب- ثم الزميل، وهو البشر والثني معه- وهما اليوم شرقي الرصافة- فبدأ بالثني، واجتمع هو وأصحابه، فبيته من ثلاثة أوجه بياتا ومن اجتمع له وإليه، ومن تأشب لذلك من الشبان، فجردوا فيهم السيوف، فلم يفلت من ذلك الجيش مخبر، واستبى الشرخ، وبعث بخمس اللَّه إلى أبي بكر مع النعمان بْن عوف بْن النعمان الشيباني، وقسم النهب والسبايا، فاشترى علي بْن ابى طالب ع بنت ربيعه ابن بجير التغلبي، فاتخذها، فولدت له عمر ورقية
آنگاه خالد از مصیخ برفت و از حوران و رنق و حماه گذشت که اکنون از آن بنی جنادهّ بن زهبر تیره ای از کلب است٬ و هم از زمیل گذشت که همان بشر است و ثنی نزدیک آنست و هر دو در مشرق رصافه است و از ثنی آغاز کرد و با یاران خویش فراهم آمدند و شبانگاه از سه طرف بر آن حمله بردند و شمشیر در جمع نهادند و کس از قوم جان به در نبرد و نوسالان را اسیر گرفتند و خمس خدا را همراه نعمان ابن عوف شیبانی پیش ابوبکر فرستاد و اموال غارتی و اسیران را تقسیم کرد٬ و علی بن ابی طالب علیه السلام دختر ربیعهّ بن بجیر تغلبی را خرید و به خانه برد و عمر و رقیه را از او آورد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 3 صفحه 382 و 383 چاپ دار التراث – بيروت
المنتظم في تاريخ الأمم والملوك تالیف جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي جلد 4 صفحه 109 چاپ دار الكتب العلمية، بيروت
الكامل في التاريخ تالیف ابن اثیر جلد 2 صفحه 245 چاپ دار الكتاب العربي، بيروت – لبنان
نه اینکه علی در چپاول مسلمانان سهیم بوده و زنان اسیر را خریداری میکرده٬ بلکه نام فرزند خود را عمر گذاشته است. میگویند علی ۲۵ سال سکوت کرد و با عمر و عثمان مخالفت داشت!! این است سکوت علی؟ در ادامه متن نامه ای را خواهید خواند که از طرف علی در زمان خلافتش به حاکم بصره و جانشین عبدالله بن عباس٬ زیاد بن ابیه در ایران نوشته شده است. عبدالله ابن عباس کسی است که علی او را برای سرکوب شورش استخر می فرستد. همانطور که می بینید٬ علی در این نامه تنها به فکر خراج گرفته شده از ایرانیان است و نه جان و مال و زنان ایرانی.
ومن كتاب له عليه السلام إلى زياد بن أبيه وهو خليفة عامله عبد الله بن عباس على البصرة . وعبد الله عامل أمير المؤمنين يومئذ عليها وعلى كور الأهواز وفارس وكرمان وإني أقسم بالله قسما صادقا لئن بلغني أنك خنت من فئ المسلمين شيئا صغيرا أو كبيرا لأشدن عليك شدة تدعك قليل الوفر ثقيل الظهر ضئيل الأمر . والسلام
از نامه های آنحضرت علیه السلام است ب زیاد بن ابیه هنگامیکه در حکومت بصره قائم مقام و جانشین عبدالله این عباس بود٬ و عبدالله آنهنگام از جانب امیرالمومنین علیه السلام بر بصره و شهرهای اهواز و فارس و کرمان حکمفرما بود:
و من سوگند بخدا یاد میکنم سوگند از روی راستی و درستی اگر بمن برسد که تو در بیت المال مسلمانان بچیزی اندک یا بزرگ خیانت کرده و بر خلاف دستور صرف نموده ای بر تو سخت خواهم گرفت چنان سختگیری که ترا کم مایه و گران پشت و ذلیل و خوار گرداند (ترا از مقام و منزلت برکنار نموده آنچه از بیت المال اندوخته ای میستانم بطوریکه درویش گردیده و توانایی کشیدن بارمونه و روزی عیال نداشته در پیش مردم خوار و پست گردی) و درود برآنکه شایسته دورد است.
نهج البلاغة تحقیق الشيخ محمد عبده جلد 3 صفحه 19 چاپ دار الذخائر - قم - ايران
توجه کنید این همان زیاد بن ابیه(عبید) است که علی او را بر سرکوب شورش مردم فارس روانه میکند.
درست است که حمله مسلمانان در زمان خلافت عمر صورت گرفت٬ و دستورات از طرف عمر صادر میشد٬ ولی براساس اسناد تاریخی و گفته های خود علی٬ علی با رضایت قلبی با هر دو خلیفه عمر و عثمان بیعت کرده بود. در ضمن در تمام رایزنی های مهم علی در کنار عمر و عثمان قرار داشت و با آنها همراهی میکرد. تنها چیزی که میتواند نیت واقعی علی را در آنزمان نشان دهد این است که اگر علی بعد از به خلافت رسیدن شیوه وحشیانه عرب را بر علیه ایرانیان تغییر میداد٬ آنگاه میشد ادعا کرد که شرکت علی در مشورتها با خلفای پیشین خود، از روی میل قلبی نبوده است. ولی این به نظر درست نمیرسد٬ چون علی بعد از به خلافت رسیدنش شیوه قتل و غارت اعراب مسلمان زیر فرمانش را در ایران تغییر نداد.
براساس اسناد تاریخی علی بعد از به رسیدن به خلافت٬ بارها دستور قتل عام مردم بیگناه ایران را صادر کرده است. این دستورات به دنبال شورشهایی پیاپی که مردم در شهرهای مختلف انجام میداند صادر شده که به هیچ وجه امکان توجیح آنها نیست. کشتن و کشته شدن سربازان در میدان جنگ یکی از عوارض نگونبختانه جنگ است ولی ما در اینجا در مورد سربازان جنگی سخن نمی گویم بلکه سخن از کشتار بی رحمانه مردم عادی زن و بچه و مردان بیگناه است.
علی بین ۴ تا ۵ هزار نفر از کسانی را که در جنگ صفين با او همکاری نکردند را به فرماندهی رإیع بن خثيم ثوری٬برای جنگ به ديلمان فرستا
فتوح البلدان تالیف بلاذری ترجمه محمد توکل صفحه 454 نشر الکترونیک توسط وبگاه ایران تاریخ به کوشش زنده یاد دکتر امیر حسین خنجی
مردم فارس و کرمان در شورش خود بر عليه دستگاه خلافت علی نمایندگان علی را از شهر بيرون راندند و از دادن خراج سرپيچی کردند. علی زياد بن ابيه را به فارس فرستاد که مردم را سرکوب کرد و خراج گرفت.
تاریخ طبری جلد 5 صفحه 122 و 137 و 167 چاپ دار التراث – بيروت
الكامل في التاريخ تالیف ابن اثیر جلد 2 صفحه 717 چاپ دار الكتاب العربي، بيروت – لبنان
البداية والنهاية تالیف ابن کثیر جلد 7 صفحه 317 چاپ دار الفكر
أمير المؤمنين الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه - شخصيته وعصره تالیف عَلي محمد محمد الصَّلاَّبي جلد 1 صفحه 388 چاپ دار التوزيع والنشر الإسلامية، مصر
مردم استخر در زمان علی دوباره دست به شورش زدند و اين بار علی عبدالله بن عباس را برای سرکوبی مردم استخر فرستاد که به گفته ابن بلخی:
عبدالله بن عباس خلایقی بی اندازه بکشت
فارسنامه ابن بلخی تصحیح گای لیترانج و رینولد آلن نیکلسون صفحه 117 چاپ انتشارات اساطیر
زرینکوب مینویسد:
در سالهای آخر خلافت عثمان نیز که دستگاه خلافت دستخوش ضعف و تزلزل بود این گونه زد و خوردهای محلی همچنان وجود داشت. چنانکه در دوره خلافت پرآشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود ازین دو لشکرگاه کار « فتوح» همچنان دنبال می شد. چنانکه بعد از کشته شدن عثمان باز اهل استخر سر به شورش برآوردند و عبدالله بن عباس به فرمان علی عصیان آنها را در سیل خون فروشست.
تاریخ ایران بعد از اسلام نوشته دکتر عبدالحسین زرینکوب صفحه 350 چاپ انتشارات امیرکبیر
مردم خراسان نیز در زمان علی بار دیگر سر به شورش برداشتند و از اسلام سرباز زدند. علی اين بار جعده بن هبيره را بسوی خراسان فرستاد و او مردم نيشابور را محاصره کرد تا تسلیم شدند. و صلح کردند. مردم مرو هم در همان زمان دست به قيام زدند که او آنها را هم ساکت کرد.
تاریخ طبری جلد 5 صفحه 63-64 چاپ دار التراث – بيروت
المنتظم في تاريخ الأمم والملوك تالیف جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي جلد 5 صفحه 129 چاپ دار الكتب العلمية، بيروت
تاریخ ابن اثیر جلد 2 صفحه 678 چاپ دار الكتاب العربي، بيروت – لبنان
بلاذری نوشته:
هنگامی که علی بن ابی طالب(ع) به روزگار خلافت خویش در کوفه بود٬ ماهویه مرزبان مرو به خدمت وی شد. علی (ع) به دهقانان و اسوران و دهسالاران نامه نوشت که جزیه بدو بپردازند. اهل خراسان سرباز زدند. پس علی(ع) جعده بن هبیره مخزومی را که پسر ام هانی دختر ابوطالب بود بدان جای روانه کرد. اما فتحی دست نداد و امر خراسان همچنان پریشان بود تا علی علیه السلام کشته شد.
فتوح البلدان تالیف بلاذری ترجمه محمد توکل صفحه 571-572 نشر الکترونیک توسط وبگاه ایران تاریخ به کوشش زنده یاد دکتر امیر حسین خنجی
در همان کتاب آمده:
به روزگار خلافت علی بن ابیطالب رضی الله عنه٬ چون پایان سال سی و هشت و آغاز سال سی ونه بود٬ حارث بن مره عبدی٬ به فرمان علی (رضی الله عنه) لشکر به آن حدود(منظور خراسان) کشید و پیروز شد٬ غنیمت بسیار و برده بی شمار به دست آورد و تنها در یک روز٬ هزار برده میان یاران خویش بخش کرد. لکن سرانجام خود و یارانش٬ جز گروهی اندک٬ در سرزمین قیقان کشته شدند. قتل او در سال چهل و دو بود. قیقان در دیار سند٬ نزدیک سر حد خراسان واقع است.
فتوح البلدان تالیف بلاذری ترجمه محمد توکل صفحه 604 نشر الکترونیک توسط وبگاه ایران تاریخ به کوشش زنده یاد دکتر امیر حسین خنجی
بهاء الدین محمد بن اسفندیار مینویسد:
و درین وقت خلافت بامیرالمومنین علی علیه السلام رسیده بود٬ قومی بودند که ایشان را « بنوناجیه» گفتند٬ بنصرانیان پیوستند و ترسا شده. امیر المومنین بر ایشان تاخت٬ جمله را بغارت بیاورد و زنان و فرزندان بمن یزید برداشت و تا مسلمانان به بندگی بخرند٬ مصقلهّ بن هیرهّ الشیبانی بصد هزار درهم بخرید و آزاد کرد. سی هزار درهم برسانید مابقی ادا را وجه نداشت٬ بگریخت و بمعاویه پیوست. امیرالمومنین علی علیه السلام در حق او میگوید که: قبح الله مصقله فعل فعل الساده و فر فرار العبید. ببصره فرستاد و خانه و سرای او خراب کرد٬ و اول سرایی که در اسلام خراب کردند این بود، و از خواهر او مال طلب فرمود٬ و امروز هنوز در بصره آثار سرای او باقیست و فرزندان او بکوفه مقیم اند.
تاریخ طبرستان تالیف ابن اسفندیار تصحیح استاد عباس اقبال آشتیانی صفحه 157 چاپ انتشارات اساطیر
در کمال شگفت زدگی میخوانیم که چگونه علی به قومی حمله میکنند و زنان و فرزندان آنان را به بندگی برای مسلمانان اسیر میکند و سپس آنها به قیمت صد هزار درهم به مصقلهّ میفروشد که او هم آنها را پس از خرید آزاد میکند. ولی مصقلهّ بیش از سی هزار درهم آن را نمیتواند بپردازد و قادر به پرداخت مابقی آن نیست و از این رو٬ و از ترس علی٬ دست به فرار میگذارد و پیش معاویه امان میطلبد. علیِ ایرانی دوست ٬ ماموران خود را به بصره میفرستد و خانه او را خراب میکند و حتی از خواهر مصقلهّ طلب باقیمانده پول را میکند!
بلاذری نوشته است:
قَالُوا: وأتى عَبْد الرَّحْمَنِ زرنج فأقام بها حَتَّى اضطرب أمر عُثْمَان، ثُمَّ استخلف أمير بْن أحمر اليشكري وانصرف من سجستان، لأمير يقول، زياد الأعجم:
لولا أمير هلكت يشكر ... ويشكر هلكى عَلَى كل حال
م أن أهل زرنج أخرجوا أميرا وأغلقوها، ولما فرغ علي بْن أَبِي طالب عَلَيْهِ السلام من أمر الجمل خرج حسكة بْن عتاب الحبطي وعمران بْن الفصيل البرجمي في صعاليك منَ العرب حَتَّى نزلوا زالق وقد نكث أهلها، فأصابوا منها مالا، وأخذوا جد البختري الأصم بْن مجاهد مولى شيبان، ثُمَّ أتوا زرنج وقد خافهم مرزبانها فصالحهم ودخلوها وقال الراجز:
بشر سجستان بجوع وحرب ... بابن الفصيل وصعاليك العرب
لا فضة يغنيهم ولا ذهب
وبعث علي بْن أَبِي طالب عَبْد الرَّحْمَنِ بْن جزء الطائي إِلَى سجستان فقتله حسكة، فقال علي: لأقتلن منَ الحبطات أربعة آلاف، فقيل له: أن الحبطات لا يكونون خمسمائة.
وقال أَبُو مخنف: وبعث علي رضي اللَّه عنه عون بْن جعدة بْن هبيرة المخزومي إِلَى سجستان فقتله بهدالي اللص الطائي في طريق العراق، فكتب علي إِلَى عَبْد اللَّهِ بْن العَبَّاس يأمره أن يولى سجستان رجلا في أربعة آلاف فوجه ربعي بْن الكاس العنبري في أربعة آلاف وخرج معه الحصين بْن أَبِي الحر واسم أَبِي الحر مَالِك بْن الخشخاش العنبري، وثات بْن ذي الحرة الحميري، وكان عَلَى مقدمته، فلما وردوا سجستان قاتلهم حسكة فقتلوه وضبط ربعي البلاد فقال راجزهم.
گویند: عبدالرحمن به زرنج آمد و در آنجا بماند تا کار عثمان پریشان شد. آنگاه امیر بن احمر یشکری را به جای خود نهاد و از سجستان برفت. زیاد اعجم درباره اعجم درباره امیر گوید:
اگر امیر نبود قوم یشکر هلاک میشد و یشکریان به هر حال به فنایند
اهل زرنج امیر را برون راندند و دروازه شهر را ببستند.
زمانی که علی بن ابی طالب علیه السلام از جنگ جمل فارغ شد حسکه بن عتاب حبطی و عمران بن فصیل برجمی با سپاهی از راهزنان عرب برون آمده به زالق رفتند که مردمش پیمان خود بشکسته بودند. مال زیادی نصیب ایشان شد و جد بختری یعنی اصم بن مجاهد آزاد کرده شیبان را به اسارت گرفتند. سپس به زرنج آمدند و مرزبان شهر بهراسید و با ایشان مصالحه کرد و آنان را به شهر درآمدندو
ارجوزه سرائی گوید:
بشارت ده سجستان را به گرسنگی و به جنگ آمدن ابن فصیل و راهزنان عرب که نه از زر سیرشان بود و نی از سیم.
علی بن ابی طالب عبدالرحمن بن جزء طائی را به سجستان فرستاد و حسکه او را بکشت.
علی گفت: هر آینه چهار هزار تن از حبطیان را خواهم کشت. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نمیشوند.
علی گفت: هر آینه چهار هزار تن از حبطیان را خواهم کشت. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نمیشوند.
ابومحنف گوید: علی رضی الله عنه عون بن جعده بن هبیره مخزومی را به سجستان فرستاد.بهدالی دزد طائی او را در راه عراق بکشت.
علی به عبدالله بن عباس نامه ای نوشت و او را بفرمود تا مردی را با چهار هزار تن به ولایت سجستان فرستد. عبدالله بن ربعی بن کاس عنبری را با چهار هزار مرد گسیل داشت و حصین بن ابی الحر نیز همراه وی برفت. نام ابوالحر، مالک بم خشخاش عنبری بود. ثابت بن ذی الحره خمیری نیز او را مراهی میکرد و فرماندهی سپاهش را بر عهده داشت. چون به سجستان رسیدند. حسکه با ایشان بجنگید و او را بکشتند و ربعی آن بلاد را ه ضبط درآورد.
فتوح البلدان بلاذری جلد 1 صفحه 282-383 چاپ دار ومكتبة الهلال- بيروت
اینگونه است مهر علی به ایرانیان که نخست ایرانیانی که شوریده بودند در چنگال راهزنان مسلمان غارت میشوند و سپس سپاهیان علی بعد از کشتن راهزنان مردم را دوباره تسلیم خراجگذاری میکنند.
بلاذری مینویسد:
وقد كان قرظة بعد ولى الكوفة لعلي ومات بها فصلى عَلَيْهِ علي رضي اللَّه عنه.
قرظه از جانب علی والی کوفه شده بود و همان جا نیز وفات یافت و علی رضی الله عنه بر وی نماز گزارد.
فتوح البلدان بلاذری جلد 1 صفحه 311 چاپ دار ومكتبة الهلال- بيروت
قرظه بن کعب انصاری کسی است که آخرین بار ری را فتح میکند و همینگونه که میبینیم علی برای قدردانی از قرظه، او را والی کوفه میکند و پس از مرگش بر وی نماز میگزارد.
در زمان خلافت عمر مردم آذربایجان شورش کردند و اشت بن قیس کندی فرمانده سپاه اعراب مسلمان با سپاهی عظیم از کوفه این شورش را با خشونت خاموش کرد. علی در زمان خلافتش همین اشعت بن قیس کندی را حاکم آذربایجان میکند که با چهل هزار سپاهی به آذربایجان روانه شود. اشعت در کار آماده سازی سپاه است که علی کشته میشود.
تاریخ طبری جلد 5 صفحه 158 چاپ دار التراث – بيروت
این نشان دهنده این است که علی تا آخرین روزهای مرگش به فرستادن سپاه و کشتار ایرانیان و برده گیری و جنایتهای خود سرگرم بود و اگر کشته نشده بود همچنان مانند گذشته سیاست چپاول و خونخواری خود را در مورد ایرانیان ادامه میداد.
نکته دیگر انتخاب علی در سرداران سپاه خود است، کسانی مانند اشعت بن قیس، قرظة بن کعب انصاری و یا زیاد ابن ابیه که گذشته ای خون آشام در برخورد با ایرانیان دارشته اند. این پرسش پیش میاید که چگونه علی که دوستدار ایرانیان است چنین کسانی را به فرماندهی سپاهش دربرخورد با ایرانیان انتخاب میکند؟؟؟
همانطوری که دیدید میان خلافت علی و عمر و عثمان و دیگر تجاوزگران مسلمان تفاوتی وجود نداشته است.
پایان.........التماس دعا
آیا حضرت علی دوستدار ایرانیان بود؟ (قسمت دوم)
همانطور که میبینید علی شرکت عمر را در سپاه جنگ به نفع اعراب نمیدید و با آن مخالفت کرد. چه بسا وجود عمر میان سپاه عرب باعث برافروخته شدن ایرانیان میشد و عاقبت جنگ به سود ایرانیان خاتمه می یافت.
نمونه های بسیاری از اینگونه مشاورتها و همیاری علی در هجوم به ایران و کمکهایش به عمر و عثمان در امور خلافت در تاریخ وجود دارد:
وجعل أبو بكر بعد ما أخرج الوفد على انقاب المدينة نفرا: عليا والزبير وطلحة وعبد الله بْن مسعود.
ابوبکر از آن پس که فرستادنگان برفتند علی و زبیر و طلحه و عبدالله بن مسعود را بر گذرگاههای مدینه گماشت.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 3 صفحه 245 چاپ دار التراث – بيروت
جَمَعَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ النَّاسَ، فَسَأَلَهُمْ مِنْ أَيِّ يَوْمٍ نَكْتُبُ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ: مِنْ يَوْمِ هَاجَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص، وَتَرَكَ أَرْضَ الشِّرْكِ فَفَعَلَهُ عُمَرُ
عمر بن خطاب مردم را فراهم آورد و گفت: تاریخ از چه روز نهم؟ علی گفت: از روی که رسول الله ص هجرت کرد و سرزمین مشرکان را ترک کرد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 39 چاپ دار التراث – بيروت
فَخَرَجَ وَفْدُهُمْ فِي ذَلِكَ إِلَى عُمَرَ، فَلَمَّا بَعَثَ الوليد اليه برءوس النصارى وبديانيهم، قَالَ لَهُمْ عُمَرُ: أَدُّوا الْجِزْيَةَ، فَقَالُوا: لِعُمَرَ: أَبْلِغْنَا مَأْمَنَنَا، وَاللَّهِ لَئِنْ وَضَعْتَ عَلَيْنَا الْجَزَاءَ لَنَدْخُلَنَّ أَرْضَ الرُّومِ، وَاللَّهِ لَتَفْضَحَنَّا مِنْ بَيْنِ الْعَرَبِ، فَقَالَ لَهُمْ: أَنْتُمْ فَضَحْتُمْ أَنْفُسَكُمْ، وَخَالَفْتُمْ أُمَّتَكُمْ فِيمَنْ خَالَفَ وَافْتَضَحَ مِنْ عَرَبِ الضَّاحِيَةِ، وَتَاللَّهِ لتؤدُّنَّه وَأَنْتُمْ صَغَرَةٌ قَمَأَةٌ، وَلَئِنْ هَرَبْتُمْ إِلَى الرُّومِ لأَكْتُبَنَّ فِيكُمْ، ثُمَّ لأُسْبِيَنَّكُمْ قَالُوا: فَخُذْ مِنَّا شَيْئًا وَلا تُسَمِّهِ جَزَاءً، فَقَالَ: أَمَّا نَحْنُ فَنُسَمِّيهِ جَزَاءً، وَسَمُّوهُ أَنْتُمْ مَا شِئْتُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ:
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَلَمْ يُضْعِفْ عَلَيْهِمْ سَعْدُ بْنُ مَالِكٍ الصَّدَقَةَ؟ قَالَ: بَلَى، وَأَصْغَى إِلَيْهِ
فرستادگان قوم سوی عمر رفتند، ولید نیز سران و دینداران نصاری را فرستاد عمر به آنها گفت: جزیه بدهید. گفتند: چیزی از ما بگیر و نام آنرا جزیه مگذار. عمر گفت : ما نام آنرا جزیه میگذاریم و شما هر چه میخواهید بنامید. علی بن ابی طالب گفت: ای امیر مومنان مگر سعد ذکات را دو برابر از آنها نگرفته است؟ گفت: چرا و سخن علی را شنید.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 56 چاپ دار التراث – بيروت
أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ اسْتَشَارَ الْمُسْلِمِينَ فِي تَدْوِينِ الدَّوَاوِينِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ: تَقْسِمُ كُلَّ سَنَةٍ مَا اجْتَمَعَ إِلَيْكَ مِنْ مَالٍ، فَلا تُمْسِكْ مِنْهُ شَيْئًا
عمر بن خطاب رضی الله عنه در کار ترتیب دیوانها مشورت کرد علی بن ابی طالب به او گفت: هر سال اموالی را که پیش تو فراهم میشود تقسیم کن و چیزی را از آن نگه مدار.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 209 چاپ دار التراث – بيروت
تاريخ الخلفاء تالیف جلال الدین سیوطی جلد 1 صفحه 144 چاپ مكتبة نزار مصطفى الباز
حياة الصحابة تالیف محمد يوسف بن محمد إلياس بن محمد إسماعيل الكاندهلوي جلد 2 صفحه 485 چاپ مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت - لبنان
هنگام جانشینی عمر :
وَبَعَثَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ إِلَى عَلِيٍّ، فَقَالَ لَهُ: إِنْ لَمْ أُبَايِعْكَ فَأَشِرْ عَلَيَّ، فَقَالَ: عُثْمَانُ
عبدالرحمن کس به طلب علی فرستاد و به او گفت: اگر با تو بیعت نکنم به کی نظر میدهی؟ گفت:عثمان
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 237 چاپ دار التراث – بيروت
أمير المؤمنين الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه - شخصيته وعصره تالیف عَلي محمد محمد الصَّلاَّبي جلد 1 صفحه 134 چاپ دار التوزيع والنشر الإسلامية، مصر
فقال لهم على ع: إِنَّكُمْ وَمَا تُعَيِّرُونَ بِهِ عُثْمَانَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ
علی ع به او گفت: شما که عیب عثمان میگویید همانند آن کسید که خویشتن را ضربت میزند که همراهش را بکشد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 277 چاپ دار التراث – بيروت
أسمى المطالب في سيرة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه (شخصيته وعصره - دراسة شاملة) تالیف عَلي محمد محمد الصَّلاَّبي جلد 1 صفحه 215 چاپ مكتبة الصحابة، الشارقة – الإمارات
وَأَتَى عَلِيٌّ فَقِيلَ: قُتِلَ عُثْمَانُ، فَقَالَ رَحِمَ الله عثمان، وخلف علينا بخير
علی نیز خبر یافت (مرگ عثمان) و گفت: خدا عثمان را رحمت کند و به جای وی نیکی آرد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 349 چاپ دار التراث – بيروت
فتنة مقتل عثمان بن عفان رضي الله عنه تالیف محمد بن عبد الله بن عبد القادر غبان الصبحي جلد 2 صفحه 714 چاپ عمادة البحث العلمي بالجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، المملكة العربية السعودية
ومن كلام له ( ع ) - وقد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزو الروم...
از سخنان آن حضرت (ع) است هنگامیکه عمر بن خطاب برای رفتن به جنگ رومیان از آن بزرگوار مشورت نمود...
نهج البلاغه خطبه 134
برای دیدن منابع بیشتر از این مورد رجوع کنید به کتاب مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 2 صفحه 298 چاپ دار الزهراء - بيروت
علی بن ابی طالب گوید: وقتی خبر فتح خراسان به عمر رسید گفت: خوش داشتم که میان ما و آنها دریایی از آتش بود. گفتم: چرا از فتح آنها آزرده ای که اینک وقت خرسندی است.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 5 صفحه 1999 چاپ انتشارات اساطیر
پس از شکست ایرانیان و پیروزی اعراب مسلمان علی به مردم کوفه گفت:
ای مردم کوفه شما شوکت عجمیان را ببرید.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 6 صفحه 2408 چاپ انتشارات اساطیر
و من كلام له ع قاله لعبد الله بن العباس و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور یسأله فیها الخروج إلى ماله بینبع، لیقل هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن كان سأله مثل ذلك من قبل، فقال علیه السلام:
این بخشی از سخنان آن حضرت است كه به عبداللَّه بن عبّاس فرمود. زمانی كه از طرف عثمانِ گرفتار در محاصره، نامهاى براى آن بزرگوار آورد که در آن نامه از حضرت علی علیهالسلام خواسته بود به مِلك خود در یَنبُع تشریف ببرد تا هیاهوى مردم براى خلافت آن حضرت فروکش کند. هر چند مانند این حرف را پیش از این هم زده بود.
امیرالمومنین در پاسخ عثمان به ابن عباس فرمود:
یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ ثُمَّ هُوَ الْآنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُج
ابن عبّاس! خواستهاى جز این ندارد كه مرا به مانند شتر آبكش با دلو قرار دهد، بیایم و بروم، پیش از این به سوی من فرستاده فرستاد كه از مدینه بیرون روم، دوباره فرستاد كه براى یارى او از ینبع به مدینه باز گردم، الان هم فرستاده كه خارج شوم!
وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً
به خدا قسم به اندازهاى از او دفاع كردم كه ترسیدم آلوده به گناه شده باشم.
نهج البلاغه خطبه 240
برای دیدن مصادر و منابع بیشتر در این مورد رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 3 صفحه 178 چاپ دار الزهراء - بيروت
از نوشته های بالا در نهج البلاغه نمایان است که علی مثل مهره ای مشاوری و زیردستی در خدمت عثمان بوده است که هرگاه میخواسته او را مانند شتر آب کش به این سو و آن سو روانه میکرده و دستور آمدن و رفتنش را از مدینه میداده است آیا این همان علی است که آخوند شیعه به ما فروخته است که با دستگاه خلافت امویان در ستیز بوده است و در حمله و کشتار ایرانیان دست نداشته است؟؟؟؟
در جای دیگر می بینیم که عمر هنگامی میخواهد در مورد فرش گرانبهای بهارستان تصمیم بگیرد با علی رایزنی میکند
فَبَعَثَ بِهِ عَلَى ذَلِكَ الْوَجْهِ، وَكَانَ الْقِطْفُ سِتِّينَ ذِرَاعًا فِي سِتِّينَ ذِرَاعًا، بُسَاطًا وَاحِدًا مِقْدَارُ جَرِيبٍ، فِيهِ طُرُقٌ كَالصُّوَرِ وَفُصُوصٌ كَالأَنْهَارِ، وَخِلالَ ذَلِكَ كَالدَّيْرِ، وَفِي حَافَاتِهِ كَالأَرْضِ الْمَزْرُوعَةِ وَالأَرْضِ الْمَبْقَلَةِ بِالنَّبَاتِ فِي الرَّبِيعِ مِنَ الْحَرِيرِ عَلَى قُضْبَانِ الذَّهَبِ وَنُوَّارُهُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَأَشْبَاهِ ذَلِكَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى عُمَرَ نَفَلَ مِنَ الْخُمُسِ أُنَاسًا، وَقَالَ: إِنَّ الأَخْمَاسَ يُنْفَلُ مِنْهَا مَنْ شَهِدَ وَمَنْ غَابَ مِنْ أَهْلِ الْبَلاءِ فِيمَا بَيْنَ الْخُمُسَيْنِ، وَلا أَرَى الْقَوْمَ جَهَدُوا الْخُمُسَ بِالنَّفْلِ، ثُمَّ قَسَّمَ الْخُمُسَ فِي مَوَاضِعِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَشِيرُوا عَلَيَّ فِي هَذَا الْقِطْفِ! فَأَجْمَعَ مَلَؤُهُمْ عَلَى أَنْ قَالُوا: قَدْ جَعَلُوا ذَلِكَ لَكَ، فَرِ رَأْيَكَ، إِلا مَا كَانَ مِنْ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، الأَمْرُ كَمَا قَالُوا، وَلَمْ يَبْقَ إِلا التَّرْوِيَةُ، إِنَّكَ إِنْ تَقْبَلْهُ عَلَى هَذَا الْيَوْمَ لَمْ تَعْدِمْ فِي غَدٍ مَنْ يَسْتَحِقُّ بِهِ مَا لَيْسَ لَهُ،قَالَ: صَدَقْتَنِي وَنَصَحْتَنِي فَقَطَعَهُ بَيْنَهُمْ.
سعد فرش را بر این قرار فرستاد. فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود٬ پکپارچه٬ به اندازه یک جریب که در آن راههای مصور بود و آب نماها چون نهرها٬ و لابه لای آن همانند مروارید بود و حاشیه ها چون کشتزار و سبزه زار بهاران بود٬ از حریر بر پودهای طلا که گلهای طلا و نقره و امثال آن داشت وقتی فرش را پیش عمر آوردند٬ از خمس به کسان چیز داد و گفت: از خمسها به همه جنگاورانی که حضور داشته اند یا میان حصول دو خمس کوشا بوده اند باید داد و گمان ندارم از خمس بسیار داده باشند. آنگاه خمس را به مصارف آن تقسیم کرد و گفت: درباره این فرش چه رای میدهید؟ جماعت همسخن شدند و گفتند: این را به رای تو واگذاشته اند رای تو چیست؟ اما علی گفت: ای امیر مومنان٬ کار چنانست که گفتند اما تامل باید که اگر اکنون آنرا بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند عمر گفت: راست گفتی و اندرز دادی و آنرا پاره پاره کرد و به کسان داد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 22 چاپ دار التراث – بيروت
تجارب الأمم وتعاقب الهمم تالیف أبو علي أحمد بن محمد بن يعقوب مسكويه جلد 1 صفحه 361 چاپ سروش، طهران
دوباره در جای دیگر تاریخ طبری همین مشورت عمر و علی به زبان دیگری آورده شده
گوید: و چون فرش را در مدینه پیش عمر آوردند٬ خوابی دید و کسانی را فراهم آورد و حمد و ثنای خدا کرد و درباره فرش رای خواست و قصه آنرا بگفت٬ بعضی ها گفتند آنرا بگیرید٬ بعضی دیگر به نظر او واگذاشتند٬ بعضی دیگر رای مشخص نداشتند. علی سکوت عمر را دید برخاست و نزدیک او رفت و گفت: « چرا علم خود را جهل می کنی و یقین خود را به مقام شک می بری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی و پاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی. گفت:« راست گفتی و فرش را پاره پاره کرد و میان کسان تقسیم کرد. یک پاره آن به علی رسید که به بیست هزار فروخت و از پاره های دیگر بهتر نبود.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 5 صفحه 1825 چاپ انتشارات اساطیر
و همچنین در تاریخ حبیب السیر در مورد سهم علی از فرش بهارستان سخن گفته شده است
سعد بن ابی وقاص چون بفتح و نصرت اختصاص یافت به لوازم شکر الهی قیام نموده…. باجتماع غنایم که زیاده از حد حصر و احصا بود …. نقود نامعدود و جواهر زواهر و اوانی زرین و سیمین و البسه زربفت و ابریشمین و اسیان را هوار و شتران باربردار و استران رکابی و قطار و اسلحه نفیسه بسیار که خمس غنایم آن معرکه بود بنظر عمر رضی الله عنه رسانیدند و خلیفه آن اموال را بمصارف شرعیه صرف نموده … و اسامی اجله اهــــــل بـــیـــت پیامبر مانند زنان بیشمار و اقوام بیحساب، فاطمه و علی و غیره و اصحاب را یاران اولیه رسول بر دفتر ثبت کرده جهت هر یک چیزی مقرر فرمود و ابتدا به عباس رضی الله عنه کرده باسم شریفش دوازده هزار درهم و بروایتی بیست و پنج هزار درهم نوشت و بعد از آن سادات خاندان سید کاینان را بر سایر برایا تقدم داد و بنام هر یک از امهات مومنین ده هزار درم تعیین فرمود و هر یک از حضار معرکه بــــدر را پنج هزار درم داد و سبطین خواجه کونینامام حسن و امام حسن رضی الله عنها را بدستور اهل بدر وظیفه مقرر کرد و ابوذر غفاری و سلمان فارسی را نیز داخل آن طیقه گردانید
سعد بن ابی وقاص …. بعد از این درآمده نظر بران قصور منقش و منیع و ایوانهای دلکش رفیع انداخت و آن اموال لاتعدولاتحصی و اجناس بی حد و قیاس دیده زبان بحمد مهیمن منان گردان ساخت و ضبط غنایم را در عهده عمربن مقرن مزخی کرده آن مقدار اشیا نفیسه و اقمشه شریفه و ظروف واوانی نقره و طلا و فرش و بساطهای گران بها بدست آمد که وصف آن با مداد قلم و بنان تسیر پذیر نیست و از آن جمله بساطی بود ابریشمین شصت گز در شصت که اطراف آن بزمرد ترصییع یافته بود و بروایتی هژده ارش از آن فرش بجوهری غیر مکرر تزئِین داشت چنانچه دو ارش از زمرد سبز بوده و ده ارش از بلور سفید و ده ارش از یاقوت سرخ و ده ارش از یاقوت کبود و ده ارش از یاقوت زرد و در حواشی و جوانبش اصناف ریاحین و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر آبدار و لالی شاه وار بافته بودند و آنرا بهارستان نام نهاده و ملوک عجم در فصل شتا آن بساط را مسبوط ساخته مجلس عشرت می آراستند و میان زمستان را اوایل ایام بهار می پنداشتند. القصه سعد بن ابی وقاص از غنایم خمس جدا کرد نهصد(900) شتر جهت حمل آن ترتیب نموده و چون از قیمت بساط موصوف مقومان ذوالبصیره عاجز گشتند آنرا بی از آنکه در قسمت داخل سازد اضافه اموال خمس کرده ….. بمدینه فرستاد و تتمه غنایم را بر شصت هزار سوار تقسیم نموده بدست هر سواری دوازده هزار دینار (120000 درهم) در آمد و چون اموال خمس و خبر فتح مداین بمدینه رسید امیرالمومنین عمر بتجدید مبتهج و مسرور گشته آن اموال را پخش کرد و بساط مزکور را که مجرد رویت آن موجب نشاط و انبساط میشد قطعه قطعه ساخته یک وصله از آن پیش شـــــــاه مــــــــــردان علیه الرحمة و الرضوان(علی امام اول شیعیان) فرستاد و آنجانب آن را بیست هزار درم و بقولی بیست هزار دینار(200000 درم) فروخت.
تاریخ حبیب السیر تالیف خواند میر جلد 1 صفحه 483-484 چاپ انتشارات خیام
نکته ای که به آن کمتر دقت میشود این است که بر اساس آیات قرآن علی باید در جنگ با ایرانیان شرکت مستقیم داشته باشد و بر روی دشمنان شمشیر کشیده باشد تا بتواند سهمی از غنایم جنگی ببرد!!!
سوره حشر آیه 6 :
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
و آنچه را خدا از آنان [يهود بنی نضیر] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مىسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شيعَتِهِ، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فى خِلافَتِه
به عبداللّه بن زَمَعه كه از شيعيان بود و در ايام حكومت آن جناب به محضرش آمد
يَطْلُبُ مِنْهُ مالاً; فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:
و درخـواسـت مـالـى كـرد، فـرمـود:
اِنَّ هذَا الْمالَ لَيْسَ لى وَ لا لَكَ، وَ اِنَّما هُوَ فَىْءٌ لِلْمُسْلِمينَ
قطعاً اين مال نه از من است نه از تو، بلكه غنيمت ملّت اسلام و اندوخته ايشان
وَ جَلْبُ اَسْيافِهِمْ. فَاِنْ شَرِكْتَهُمْ فى حَرْبِهِمْ كانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ،
و نتيجه شمشير آنان در جبهه هاست. اگر با آنان در جهادشان شريك بودى تو را هم نصيبى همچون آنان است،
وَ اِلاّ فَجَناةُ اَيْديهِمْ لا تَكُونُ لِغَيْرِ اَفْواهِهِمْ.
وگرنـه محصـول زحمـت آنـان بـراى دهـان ديگـران نيـست.
نهج البلاغه خطبه 223
برای دیدن مصادر و منابع بیشتر در این مورد رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 3 صفحه 167 چاپ دار الزهراء - بيروت
آیا علی برای اینکه خودش سهمی از آن فرش گرانبها ببرد عمر را به این کار احمقانه تشویق کرد؟
به هر سوی باز هم می بینیم که علی پای به پای عمر و دیگر راهزنان متجاوزان و قاتلان ایرانیان دست در دست آنها به تقسیم پروه ها مشغول است و خود سهمی هم میبرد. نتیجه کار علی در رایزنی نقش داشت در پاره کردن فرش گرانبهای بهارستان نقش داشت و در آخر سهمی هم از غنایم بدست آورد علی تا اینجا که چیزی از عشق و علاقه به ایرانیان نشان نداده!
یکی از مواردی که به ایرانیان در طول سالها دروغ گفته اند دشمنی میان علی عمر و عثمان است این را گفته اند تا مهر علی را در دل ایرانی بنشانند چون میدانند چقدر ایرانیان از عمر و عثمان برای جنایاتی که مرتکب شده اند متنفرند ولی این دشمنی که این جماعت از آن یاد میکنند در روابط نزدیک میان علی و عمر و عثمان به چشم نمیخورد همانگونه که در پیش گذشت علی یکی از خویشاوندان و مشاوران و یاران دو خلیفه و در تمام امور داخلی و خارجی و جنگهای اعراب مسلمان بر علیه ایرانیان شرکت داشته و در همه چیز سهیم بوده است. روابط علی و عمر به گونه ای نزدیک و علی چنان مورد اطمینان عمر بوده است که در نبودنش علی را جانشین خود قرار میداده است
حفصه يکی از زنان محمد دختر عمر بود. اگر عمر آدم جنایتکاری بود چطور محمد دختر خودش را به زنی به او داده بود؟
ام حبيبه دختر ابو سفيان خواهر معاويه همينطور يکی از زنان محمد بود. اين معاويه را برادر زن محمد ميکند.
رقيه دختر محمد زن عثمان بود. پس از مرگ رقيه که گفته ميشود از کتکهای عثمان مرد محمد دختر ديگر خود٬ ام کلثوم را به عقد عثمان درآورد.
علی دختر نابالغ خود٬ ام کلثوم را به زنی به عمر داد. اگر علی با عمر دشمنی داشت چگونه دخترش را به او داده است؟؟؟
ابن سعد در طبقات خود در مورد ام کلثوم دختر علی میگوید:
تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر
عمربن خطاب ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب را به ازدواج خود درآورد در حالي كه دختری غيربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی كه عمر كشته شد و برای او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد
الطبقات الكبرى تالیف ابن سعد جلد 8 صفحه 338 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
منابع بیشتر در این مورد:
سنن کبری تالیف نسائی جلد 2 صفحه 444 چاپ مؤسسة الرسالة - بيروت
مستدرک علی صحیحین تالیف حاکم نیشابوری جلد 3 صفحه 153چاپ دار الكتب العلمية - بيروت
الاستيعاب في معرفة الأصحاب تالیف خطیب بغدادی جلد 4 صفحه 1954 چاپ دار الجيل، بيروت
أسد الغابة في معرفة الصحابة تالیف ابن اثیر جلد 7 صفحه 377 چاپ دار الكتب العلمية
الإصابة في تمييز الصحابة تالیف ابن حجر عسقلانی جلد 8 صفحه 465 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
رسائل السید المرتضی جلد 3 صفحه 150 چاپ دارالقرآن, قم
در جای دیگر می بینیم که عمر هنگامی میخواهد در مورد فرش گرانبهای بهارستان تصمیم بگیرد با علی رایزنی میکند
فَبَعَثَ بِهِ عَلَى ذَلِكَ الْوَجْهِ، وَكَانَ الْقِطْفُ سِتِّينَ ذِرَاعًا فِي سِتِّينَ ذِرَاعًا، بُسَاطًا وَاحِدًا مِقْدَارُ جَرِيبٍ، فِيهِ طُرُقٌ كَالصُّوَرِ وَفُصُوصٌ كَالأَنْهَارِ، وَخِلالَ ذَلِكَ كَالدَّيْرِ، وَفِي حَافَاتِهِ كَالأَرْضِ الْمَزْرُوعَةِ وَالأَرْضِ الْمَبْقَلَةِ بِالنَّبَاتِ فِي الرَّبِيعِ مِنَ الْحَرِيرِ عَلَى قُضْبَانِ الذَّهَبِ وَنُوَّارُهُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَأَشْبَاهِ ذَلِكَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى عُمَرَ نَفَلَ مِنَ الْخُمُسِ أُنَاسًا، وَقَالَ: إِنَّ الأَخْمَاسَ يُنْفَلُ مِنْهَا مَنْ شَهِدَ وَمَنْ غَابَ مِنْ أَهْلِ الْبَلاءِ فِيمَا بَيْنَ الْخُمُسَيْنِ، وَلا أَرَى الْقَوْمَ جَهَدُوا الْخُمُسَ بِالنَّفْلِ، ثُمَّ قَسَّمَ الْخُمُسَ فِي مَوَاضِعِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَشِيرُوا عَلَيَّ فِي هَذَا الْقِطْفِ! فَأَجْمَعَ مَلَؤُهُمْ عَلَى أَنْ قَالُوا: قَدْ جَعَلُوا ذَلِكَ لَكَ، فَرِ رَأْيَكَ، إِلا مَا كَانَ مِنْ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، الأَمْرُ كَمَا قَالُوا، وَلَمْ يَبْقَ إِلا التَّرْوِيَةُ، إِنَّكَ إِنْ تَقْبَلْهُ عَلَى هَذَا الْيَوْمَ لَمْ تَعْدِمْ فِي غَدٍ مَنْ يَسْتَحِقُّ بِهِ مَا لَيْسَ لَهُ،قَالَ: صَدَقْتَنِي وَنَصَحْتَنِي فَقَطَعَهُ بَيْنَهُمْ.
سعد فرش را بر این قرار فرستاد. فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود٬ پکپارچه٬ به اندازه یک جریب که در آن راههای مصور بود و آب نماها چون نهرها٬ و لابه لای آن همانند مروارید بود و حاشیه ها چون کشتزار و سبزه زار بهاران بود٬ از حریر بر پودهای طلا که گلهای طلا و نقره و امثال آن داشت وقتی فرش را پیش عمر آوردند٬ از خمس به کسان چیز داد و گفت: از خمسها به همه جنگاورانی که حضور داشته اند یا میان حصول دو خمس کوشا بوده اند باید داد و گمان ندارم از خمس بسیار داده باشند. آنگاه خمس را به مصارف آن تقسیم کرد و گفت: درباره این فرش چه رای میدهید؟ جماعت همسخن شدند و گفتند: این را به رای تو واگذاشته اند رای تو چیست؟ اما علی گفت: ای امیر مومنان٬ کار چنانست که گفتند اما تامل باید که اگر اکنون آنرا بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند عمر گفت: راست گفتی و اندرز دادی و آنرا پاره پاره کرد و به کسان داد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 22 چاپ دار التراث – بيروت
تجارب الأمم وتعاقب الهمم تالیف أبو علي أحمد بن محمد بن يعقوب مسكويه جلد 1 صفحه 361 چاپ سروش، طهران
دوباره در جای دیگر تاریخ طبری همین مشورت عمر و علی به زبان دیگری آورده شده
گوید: و چون فرش را در مدینه پیش عمر آوردند٬ خوابی دید و کسانی را فراهم آورد و حمد و ثنای خدا کرد و درباره فرش رای خواست و قصه آنرا بگفت٬ بعضی ها گفتند آنرا بگیرید٬ بعضی دیگر به نظر او واگذاشتند٬ بعضی دیگر رای مشخص نداشتند. علی سکوت عمر را دید برخاست و نزدیک او رفت و گفت: « چرا علم خود را جهل می کنی و یقین خود را به مقام شک می بری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی و پاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی. گفت:« راست گفتی و فرش را پاره پاره کرد و میان کسان تقسیم کرد. یک پاره آن به علی رسید که به بیست هزار فروخت و از پاره های دیگر بهتر نبود.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 5 صفحه 1825 چاپ انتشارات اساطیر
و همچنین در تاریخ حبیب السیر در مورد سهم علی از فرش بهارستان سخن گفته شده است
سعد بن ابی وقاص چون بفتح و نصرت اختصاص یافت به لوازم شکر الهی قیام نموده…. باجتماع غنایم که زیاده از حد حصر و احصا بود …. نقود نامعدود و جواهر زواهر و اوانی زرین و سیمین و البسه زربفت و ابریشمین و اسیان را هوار و شتران باربردار و استران رکابی و قطار و اسلحه نفیسه بسیار که خمس غنایم آن معرکه بود بنظر عمر رضی الله عنه رسانیدند و خلیفه آن اموال را بمصارف شرعیه صرف نموده … و اسامی اجله اهــــــل بـــیـــت پیامبر مانند زنان بیشمار و اقوام بیحساب، فاطمه و علی و غیره و اصحاب را یاران اولیه رسول بر دفتر ثبت کرده جهت هر یک چیزی مقرر فرمود و ابتدا به عباس رضی الله عنه کرده باسم شریفش دوازده هزار درهم و بروایتی بیست و پنج هزار درهم نوشت و بعد از آن سادات خاندان سید کاینان را بر سایر برایا تقدم داد و بنام هر یک از امهات مومنین ده هزار درم تعیین فرمود و هر یک از حضار معرکه بــــدر را پنج هزار درم داد و سبطین خواجه کونینامام حسن و امام حسن رضی الله عنها را بدستور اهل بدر وظیفه مقرر کرد و ابوذر غفاری و سلمان فارسی را نیز داخل آن طیقه گردانید
سعد بن ابی وقاص …. بعد از این درآمده نظر بران قصور منقش و منیع و ایوانهای دلکش رفیع انداخت و آن اموال لاتعدولاتحصی و اجناس بی حد و قیاس دیده زبان بحمد مهیمن منان گردان ساخت و ضبط غنایم را در عهده عمربن مقرن مزخی کرده آن مقدار اشیا نفیسه و اقمشه شریفه و ظروف واوانی نقره و طلا و فرش و بساطهای گران بها بدست آمد که وصف آن با مداد قلم و بنان تسیر پذیر نیست و از آن جمله بساطی بود ابریشمین شصت گز در شصت که اطراف آن بزمرد ترصییع یافته بود و بروایتی هژده ارش از آن فرش بجوهری غیر مکرر تزئِین داشت چنانچه دو ارش از زمرد سبز بوده و ده ارش از بلور سفید و ده ارش از یاقوت سرخ و ده ارش از یاقوت کبود و ده ارش از یاقوت زرد و در حواشی و جوانبش اصناف ریاحین و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر آبدار و لالی شاه وار بافته بودند و آنرا بهارستان نام نهاده و ملوک عجم در فصل شتا آن بساط را مسبوط ساخته مجلس عشرت می آراستند و میان زمستان را اوایل ایام بهار می پنداشتند. القصه سعد بن ابی وقاص از غنایم خمس جدا کرد نهصد(900) شتر جهت حمل آن ترتیب نموده و چون از قیمت بساط موصوف مقومان ذوالبصیره عاجز گشتند آنرا بی از آنکه در قسمت داخل سازد اضافه اموال خمس کرده ….. بمدینه فرستاد و تتمه غنایم را بر شصت هزار سوار تقسیم نموده بدست هر سواری دوازده هزار دینار (120000 درهم) در آمد و چون اموال خمس و خبر فتح مداین بمدینه رسید امیرالمومنین عمر بتجدید مبتهج و مسرور گشته آن اموال را پخش کرد و بساط مزکور را که مجرد رویت آن موجب نشاط و انبساط میشد قطعه قطعه ساخته یک وصله از آن پیش شـــــــاه مــــــــــردان علیه الرحمة و الرضوان(علی امام اول شیعیان) فرستاد و آنجانب آن را بیست هزار درم و بقولی بیست هزار دینار(200000 درم) فروخت.
تاریخ حبیب السیر تالیف خواند میر جلد 1 صفحه 483-484 چاپ انتشارات خیام
نکته ای که به آن کمتر دقت میشود این است که بر اساس آیات قرآن علی باید در جنگ با ایرانیان شرکت مستقیم داشته باشد و بر روی دشمنان شمشیر کشیده باشد تا بتواند سهمی از غنایم جنگی ببرد!!!
سوره حشر آیه 6 :
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
و آنچه را خدا از آنان [يهود بنی نضیر] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مىسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شيعَتِهِ، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فى خِلافَتِه
به عبداللّه بن زَمَعه كه از شيعيان بود و در ايام حكومت آن جناب به محضرش آمد
يَطْلُبُ مِنْهُ مالاً; فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:
و درخـواسـت مـالـى كـرد، فـرمـود:
اِنَّ هذَا الْمالَ لَيْسَ لى وَ لا لَكَ، وَ اِنَّما هُوَ فَىْءٌ لِلْمُسْلِمينَ
قطعاً اين مال نه از من است نه از تو، بلكه غنيمت ملّت اسلام و اندوخته ايشان
وَ جَلْبُ اَسْيافِهِمْ. فَاِنْ شَرِكْتَهُمْ فى حَرْبِهِمْ كانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ،
و نتيجه شمشير آنان در جبهه هاست. اگر با آنان در جهادشان شريك بودى تو را هم نصيبى همچون آنان است،
وَ اِلاّ فَجَناةُ اَيْديهِمْ لا تَكُونُ لِغَيْرِ اَفْواهِهِمْ.
وگرنـه محصـول زحمـت آنـان بـراى دهـان ديگـران نيـست.
نهج البلاغه خطبه 223
برای دیدن مصادر و منابع بیشتر در این مورد رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 3 صفحه 167 چاپ دار الزهراء - بيروت
آیا علی برای اینکه خودش سهمی از آن فرش گرانبها ببرد عمر را به این کار احمقانه تشویق کرد؟
به هر سوی باز هم می بینیم که علی پای به پای عمر و دیگر راهزنان متجاوزان و قاتلان ایرانیان دست در دست آنها به تقسیم پروه ها مشغول است و خود سهمی هم میبرد. نتیجه کار علی در رایزنی نقش داشت در پاره کردن فرش گرانبهای بهارستان نقش داشت و در آخر سهمی هم از غنایم بدست آورد علی تا اینجا که چیزی از عشق و علاقه به ایرانیان نشان نداده!
یکی از مواردی که به ایرانیان در طول سالها دروغ گفته اند دشمنی میان علی عمر و عثمان است این را گفته اند تا مهر علی را در دل ایرانی بنشانند چون میدانند چقدر ایرانیان از عمر و عثمان برای جنایاتی که مرتکب شده اند متنفرند ولی این دشمنی که این جماعت از آن یاد میکنند در روابط نزدیک میان علی و عمر و عثمان به چشم نمیخورد همانگونه که در پیش گذشت علی یکی از خویشاوندان و مشاوران و یاران دو خلیفه و در تمام امور داخلی و خارجی و جنگهای اعراب مسلمان بر علیه ایرانیان شرکت داشته و در همه چیز سهیم بوده است. روابط علی و عمر به گونه ای نزدیک و علی چنان مورد اطمینان عمر بوده است که در نبودنش علی را جانشین خود قرار میداده است
حفصه يکی از زنان محمد دختر عمر بود. اگر عمر آدم جنایتکاری بود چطور محمد دختر خودش را به زنی به او داده بود؟
ام حبيبه دختر ابو سفيان خواهر معاويه همينطور يکی از زنان محمد بود. اين معاويه را برادر زن محمد ميکند.
رقيه دختر محمد زن عثمان بود. پس از مرگ رقيه که گفته ميشود از کتکهای عثمان مرد محمد دختر ديگر خود٬ ام کلثوم را به عقد عثمان درآورد.
علی دختر نابالغ خود٬ ام کلثوم را به زنی به عمر داد. اگر علی با عمر دشمنی داشت چگونه دخترش را به او داده است؟؟؟
ابن سعد در طبقات خود در مورد ام کلثوم دختر علی میگوید:
تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر
عمربن خطاب ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب را به ازدواج خود درآورد در حالي كه دختری غيربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی كه عمر كشته شد و برای او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد
الطبقات الكبرى تالیف ابن سعد جلد 8 صفحه 338 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
منابع بیشتر در این مورد:
سنن کبری تالیف نسائی جلد 2 صفحه 444 چاپ مؤسسة الرسالة - بيروت
مستدرک علی صحیحین تالیف حاکم نیشابوری جلد 3 صفحه 153چاپ دار الكتب العلمية - بيروت
الاستيعاب في معرفة الأصحاب تالیف خطیب بغدادی جلد 4 صفحه 1954 چاپ دار الجيل، بيروت
أسد الغابة في معرفة الصحابة تالیف ابن اثیر جلد 7 صفحه 377 چاپ دار الكتب العلمية
الإصابة في تمييز الصحابة تالیف ابن حجر عسقلانی جلد 8 صفحه 465 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
رسائل السید المرتضی جلد 3 صفحه 150 چاپ دارالقرآن, قم
پایان قسمت دوم...
آیا حضرت علی دوستدار ایرانیان بود؟ (قسمت اول)
در طول سالیان متمادی آخوندای شیعه در گوش ایرانیان خوانده اند که علی دوستدار ایرانیان بوده و روابط بسیار خوبی با مردم ایران داشته است و ایرانیان هم در مقابل علی را دوست داشته اند. ولی واقعا چرا علی بن ابی طالب برای هم وطنان خودش دلسوزی نمیکرد و آنها را به راحتی از دم تیغ میگذرانید به ایرانیان دلبستگی داشت؟
ما در ادامه به دروغ های ملایان شیعه و ادعاهای بی دلیلشان با اسناد تاریخی و حدیثی اثبات خواهیم کرد که حقیقت غیر از آنچه به خورد مردم ایران داده اند بوده است.
در آغاز بیایید به چهره ی علی بن ابی طالب نگاهی بیاندازیم، سال ها ملایان شیعه این تصویر را به عنوان تصویر علی بن ابی طالب معرفی کرده اند.
در حالی که به شهادت کتب خود شیعیان چهره وی به گونه ی دیگری است:
جعفر بن محمد عليه السلام قال : سأل رجل أمير المؤمنين عليه السلام فقال له : أسألك عن ثلاث هن فيك : أسألك عن قصر خلقك ، وعن كبر بطنك ، وعن صلع رأسك فقال أمير المؤمنين عليه السلام : إن الله تبارك وتعالى لم يخلقني طويلا ، ولم يخلقني قصيرا ، ولكن خلقني معتدلا ، أضرب القصير فأقده ، وأضرب الطويل فأقطه وأما كبر بطني فان رسول الله صلى الله عليه وآله علمني بابا من العلم ففتح لي ذلك الباب ألف باب فازدحم العلم في بطني فنفجت عنه عضوي وأما صلع رأسي فمن إدمان لبس البيض ومجالدة الاقران .
جعفر بن محمد علیه السلام گفت: مردی از امیرالمومنین علیه السلام سوال کرد و به او گفت در باره سه چیز که در تو است از تو میپرسم: یکی کوتاهی قدت، دوم بزرگی شکمت و سوم از ریخته شدن موهای جلوی سرت. امیر المومنین گفت: خداوند تبارک و تعالی مرا دراز نیافرید و نیز کوتاه خلق نکرد بلکه معتدل آفرید، بر کوتاه قامت ضربه میزنم و او را از طول به دو نیم میکنم!!! و اما بزرگی شکمم رسول الله صلی الله علیه وآله به من بابی از علم آموخت و آن باب هزار باب را برای من گشود و علم در شکم من ازدحام کرد و از این رو شکمم بر آمد، و اما ریخته شدن موی جلوی سرم بعلت بر سر نهادن کلاه خود به مدت دراز در کارزار با رقیبان است.
الخصال تالیف الشيخ الصدوق صفحه 189 چاپ مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة
علل الشرائع تالیف الشيخ الصدوق جلد 1 صفحه 159 چاپ منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها - النجف الأشرف
بحار الأنوار تالیف العلامة المجلسي جلد 35 صفحه 53 و 54 چاپ مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان
در روایت دیگر آمده:
فلما أراد ان يزوجها من علي أسر إليها ، فقالت يا رسول الله أنت أولى بما ترى غير أن نساء قريش تحدثني عنه انه رجل دحداح البطن طويل الذراعين ضخم الكراديس انزع عظيم العينين لمنكبيه مشاشا كمشاش البعير ضاحك السن لا مال له.
هنگامی که رسول خدا پیشنهاد علی برای ازدواج با فاطمه را با او در میان گذاشت فاطمه گفت: تصمیم تو بر تصمیم من مقدم است ولی من از زنان قریش شنیدم که میگویند علی شکمش بزرگ است و پایش کلفت کچل است و پیشانی اش پهن چشمانش درشت و کتفش مانند کتف شتر پهن است و مال و سرمایه ای ندارد.
تفسير القمي تالیف علي بن إبراهيم القمي جلد 2 صفحه 336 از نرم افزار مکتبه اهل البیت (ع)
البرهان في تفسير القرآن تالیف السيد هاشم البحراني جلد 5 صفحه 192 و 193 از نرم افزار مکتبه اهل البیت (ع)
بحار الأنوار تالیف العلامة المجلسي جلد 43 صفحه 99 چاپ مؤسسة الوفاء - بيروت – لبنان
اللمعة البيضاء تالیف التبريزي الأنصاري صفحه 242 چاپ دفتر نشر الهادي - قم – ايران
حتی علمای سنی چون شیخ عبدالرحمن الصفوری (م894) نیز در مورد شمایل علی بن ابی طالب مطالب عجیب و غریبی دارد او نوشته است:
كان مربوع القامة أدعج العينين عظيمهما حسن الوجه كأن وجهه قمر ليلة البدر العظيم البطن أعلاه علم وأسفله طعام وكان كثير شعر اللحية قليل شعر الرأس عنقه إبريق فضة رضي الله عنه وعن أمه وأخويه جعفر وعقيل وعميه حمزة والعباس.
او میان قامت بود چشمانی سیاه و درشت و روی زیبایی چون ماه شب چهارده و شکمی بزرگ داشت که بالای آن گنجینه علم و زیر آن جای غذا بود(!) محاسنش پرپشت موی سرش کم پشت گردنش چون تنگ سیم فام بود خداوند از او و مادرش و برادرانش جعفر و عقیل و عموهایش حمزه و عباس خشنود باد.
نزهة المجالس ومنتخب النفائس تالیف شیخ عبدالرحمن الصفوری جلد 2 صفحه 158 و 159 چاپ المطبعه الكاستلية – مصر
همین اسناد خود نشان میدهد که چهره علی بن ابی طالب با عکسی که ما به عنوان عکس حقیقی علی بن ابی طالب نشان دادیم بیشتر قابل تطبیق است. البته به جز ادعای الصفوری که میگوید چهره علی مانند ماه شب چهارده بوده اگر چنین بود پس چرا فاطمه چندان میلی به ازدواج با وی نداشت و از ظاهرش ایراد میگرفت؟ در مورد اینکه او تیره چهره بوده نیز محمد بن علی شبانکاره ای (م697) میگوید:
علی مردی بود به گونه چرده و به بالا تمام نه دراز و نه کوتاه و چشمها فراخ و سبزه، و برو سینه فراخ، و شکم بزرگ و پیش سر اصلع از کثرت خرد، و ریش و موی میگون، و ساعدین فراخ
مجمع الانساب تالیف محمد بن علی شبانکاره ای جلد 1 صفحه 296 چاپ امیرکبیر- تهران
لازم به ذکر است که این عکس برگرفته از کتاب شیعه گری و امام زمان نوشته دکتر مسعود انصاری صفحه 41 چاپ نشر نیما از شماره بهار 1366 فصلنامه هنر از انتشارات فرهنگ سرای نیاوران میباشد.
علی در دوران خلافت عمر و عثمان هیچ کمکی به ایرانیان شکست خورده نکرد علی در دوران خلافت خودش هم که دارای قدرت بود نیز هیچ کمکی به ایرانیان نکرد. در هیچ کجای تاریخ سند معتبری پیدا نمیشود که علی از اعمال وحشیانه اعراب مسلمان در ایران جلوگیری کرده باشد و یا در مورد دستورات بی رحمانه عمر و عثمان در قتل عام و رفتار وحشیانه با اسیران به کمک ایرانیان شتافته باشد. برعکس همیشه در مشورتهایش با عمر و عثمان انها را همراهی کرد تا بهتر و راحتتر بر ایرانیان چیره شوند. و این منطقی تر به نظر میرسد که یک عرب با خلیفه خود، خلیفه ای که با او بیعت کرده است همراهی و همفکری کند تا جانبدار قومی بیگانه باشد. آنهم قوم عجم!! پس علی دلیلی برای کمک به ایرانیان نداشته همانطور که عمر و عثمان نداشته اند آیا بدیهی نیست که وقتی بین دو قوم جنگی جریان دارد هر که به فکر قوم خویش باشد و نه قوم بیگانه؟
یکی از بهانه هایی که روحانیون شیاد شیعه برای بیگناهی علی می آورند این است که حمله اعراب مسلمان به ایران در زمان عمر صورت گرفته پس علی بیگناه است.
بر اساس اسناد تاریخی علی در کنار دیگر خلفا در تمام رایزنی ها شرکت داشته و به عنوان یکی از مشاوران مهم عمر و عثمان بشمار میرفته است. در نهج البلاغه چنین آمده:
ومن كلام له ( ع ) - وقد استشاره عمر بن الخطاب في الشخوص لقتال الفرس بنفسه
إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُه - ولَا خِذْلَانُه بِكَثْرَةٍ ولَا بِقِلَّةٍ - وهُوَ دِينُ اللَّه الَّذِي أَظْهَرَه - وجُنْدُه الَّذِي أَعَدَّه وأَمَدَّه - حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وطَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ - ونَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّه - واللَّه مُنْجِزٌ وَعْدَه ونَاصِرٌ جُنْدَه - ومَكَانُ الْقَيِّمِ بِالأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ - يَجْمَعُه ويَضُمُّه - فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وذَهَبَ - ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِه أَبَداً - والْعَرَبُ الْيَوْمَ وإِنْ كَانُوا قَلِيلًا - فَهُمْ كَثِيرُونَ بِالإِسْلَامِ - عَزِيزُونَ بِالِاجْتِمَاعِ - فَكُنْ قُطْباً واسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ - وأَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ - فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِه الأَرْضِ - انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وأَقْطَارِهَا - حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ - أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ - إِنَّ الأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا - هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوه اسْتَرَحْتُمْ - فَيَكُونُ ذَلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ وطَمَعِهِمْ فِيكَ - فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ - فَإِنَّ اللَّه سُبْحَانَه هُوَ أَكْرَه لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ - وهُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَه وأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ - فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيمَا مَضَى بِالْكَثْرَةِ - وإِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ والْمَعُونَةِ
سخنى از آن حضرت ( ع ) به عمر بن الخطاب گفت هنگامى ، كه با او مشورت كرد ، كه خود به جنگ ايرانيان برود .
اين كارى بود كه نه پيروزى در آن به انبوهى لشكر بود و نه شكست در آن به اندك بودن آن . آن دين خدا بود كه خدايش پيروز گردانيد و لشكر او بود كه مهيّاى نبردش كرد و ياريش داد . تا به آنجا رسيد كه بايد برسد و پرتوش بر آنجا تافت كه بايد بتابد . خداوند ما را وعده پيروزى داده و خدا وعده خويش برمی آورد و لشكر خود را يارى میدهد . جايگاه فرمانده سپاه ، همانند رشته اى است كه مهرهها را در آن كشند ، و او آنها را در كنار هم جاى داده . اگر آن رشته بگسلد ، مهرهها پراكنده شوند و هر يك به سويى روند ، آنسان ، كه گرد آوردنشان هرگز ميسر نگردد . عربها امروز اگر چه به شمار اندك هستند ولى با وجود اسلام بسيارند . و به سبب اتحادشان پيروزمند . تو محور اين آسياب باش و ساكن بر جاى، به نيروى عرب آسياب را به چرخش در آور و آتش جنگ را به ايشان برفروز، نه به خود.
زيرا اگر از اين سرزمين بروى ، عربها از اطراف و اكناف پيمان بشكنند و كار به جايى كشد كه نگه دارى آنچه پشت سر نهاده اى ، از آنچه روياروى آن هستى ، دشوارتر گردد . ايرانيان فردا تو را ببينند و گويند اين است ريشه عرب ، اگر آن را قطع كنيد ، از جنگ آسوده شويد . و همين سبب میشود كه حرص و طمعشان در نابود كردن تو افزون گردد . اما آنچه از آمدن اين قوم به جنگ مسلمانان گفتى ، خداوند سبحان ، از آمدن آنها به جنگ مسلمانان ناخشنودتر از توست و او تواناتر است تا آنچه را سبب ناخشنودى او میشود، دگرگون سازد. اما در باب شمار بسيارشان، ما درگذشته هرگز به پشتگرمى انبوهى سپاه نمىجنگيديم ، به اميد يارى و مددكارى خداوند بود كه میجنگيديم .
نهج البلاغة خطبه 146
در منابع دیگر هم بدان اشاره شده است برای دیدن انها رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 2 صفحه 321 چاپ دار الزهراء - بيروت
در تاریخ طبری امده است:
وقد كان عمر منعهم من الانسياح في الجبل
چنان بود که عمر آنها را از پیشروی در دیار جبل منع کرده بود.
ونودي في الناس: الصلاة جامعة! فاجتمع الناس، ووافاه سعد، فتفاءل إلى سعد بْن مالك، وقام على المنبر خطيبا، فأخبر الناس الخبر، واستشارهم، وقال:
آنگاه ندای نماز جماعت دادند که مردم فراهم آمدند و سعد بیامد و عمر از نام سعد فال نیک زد و بر منبر به سخن ایستاد و خبر را با مسلمانان بگفت و با آنها مشورت کرد و گفت:
أفمن الرأي أن أسير فيمن قبلي ومن قدرت عليه، حتى أنزل منزلا واسطا بين هذين المصرين، فأستنفرهم ثم أكون لهم ردءا حتى يفتح اللَّه عليهم، ويقضي ما أحب، فإن فتح الله عليهم ان اضربهم عليهم في بلادهم، وليتنازعوا ملكهم
آیا صواب است، من با کسانی که پیش منند و آنچه فراهم توانم کرد بروم و در منزلگاهی میان این دو شهر فرود آیم و آنها را برای حرکت دعوت کنم و ذخیره قوم باشم. تا خدا ظفرشان دهد و آنچه را خواهد مقرر کند. اگر خدا ظفرشان داد آنها را برای حرکت دعوت کنم و ذخیره قوم باشم تا خدا ظفرشان دهد و آنچه مقرر کند. اگر خدا ظفرشان داد آنها را سوی دیار پارسیان برانم که بر سر ملکشان جنگ آغاز کنند؟
فقام علي بْن أبي طالب ع فقال: أصاب القوم يا أمير المؤمنين الرأي، وفهموا ما كتب به إليك، وإن هذا الأمر لم يكن نصره ولا خذلانه لكثرة ولا قلة
آنگاه علی بن ابی طالب علیه السلام برخاست و گفت : ای امیر مومنان جماعت رای صواب آوردند و مکتوبی را که به تو رسیده فهمیدند ظفر و شکست این کار به بیش و کمی نیست.
ومكانك منهم مكان النظام من الخرز، يجمعه ويمسكه، فإن انحل تفرق ما فيه وذهب، ثم لم يجتمع بحذافيره أبدا والعرب اليوم وإن كانوا قليلا فهي كثير عزيز بالإسلام، فأقم واكتب إلى أهل الكوفة فهم أعلام العرب ورؤساؤهم، ومن لم يحفل بمن هو أجمع وأحد وأجد من هؤلاء فليأتهم الثلثان وليقم الثلث، واكتب إلى أهل البصرة أن يمدوهم ببعض من عندهم
وضع تو نسبت به مسلمانان چون رشته مهره هاست که آنرا فراهم دارد و نگه دارد و اگر پاره شود مهره ها پراکنده شود و برود و هرگز به تمامی فراهم نیاید. اکنون عربان اگر چه کمند اما بوسیله اسلام بسیارند و نیرومند. بمان و به مردم کوفه که بزرگان و سران عربند و از جمع بیشتر و تواناتر و کوشاتر از اینان باک نداشته اند بنویس که دو سوم آنها سوی پارسیان روند و یک سوم بمانند و به مردم بصره بنویس که جمعی از سپاه آنجا را به کمک مردم کوفه فرستند.
فقام علي بْن أبي طالب فقال: أما بعد يا أمير المؤمنين، فإنك إن أشخصت أهل الشام من شأمهم سارت الروم إلى ذراريهم، وإن أشخصت أهل اليمن من يمنهم سارت الحبشة إلى ذراريهم، وإنك إن شخصت من هذه الأرض انتقضت عليك الأرض من أطرافها وأقطارها، حتى يكون ما تدع وراءك أهم إليك مما بين يديك من العورات والعيالات، أقرر هؤلاء في أمصارهم، واكتب إلى أهل البصرة فليتفرقوا فيها ثلاث فرق، فلتقم فرقة لهم في حرمهم وذراريهم، ولتقم فرقة في أهل عهدهم، لئلا ينتقضوا عليهم، ولتسر فرقة إلى إخوانهم بالكوفة مددا لهم، إن الأعاجم إن ينظروا إليك غدا قالوا: هذا أمير العرب، وأصل العرب، فكان ذلك أشد لكلبهم، وألبتهم على نفسك وأما ما ذكرت من مسير القوم فإن اللَّه هو أكره لمسيرهم منك، وهو أقدر على تغيير ما يكره، وأما ما ذكرت من عددهم، فإنا لم نكن نقاتل فيما مضى بالكثرة، ولكنا كنا نقاتل بالنصر
علی بن ابی طالب برخاست و گفت: اما بعد ای امیر مومنان! اگر مردم شام را از شام ببری رومیان سوی زن و فرزندشان بتازند، اگر مردم یمن را از یمن ببری حبشیان سوی زن و فرزندانشان تازند. تواگر از این سرزمین بروی همه اطراف آن آشفته شود تا آنجا که پشت سرت به سبب زنان و نانخوران از آنچه در پیش روی داری مهمتر شود این کسان را در شهرهایشان به جای گذار و به مردم بصره بنویس که سه گروه شوند: یک گروه پیش زن و فرزند بمانند، گروهی با ذمیان بمانند که نقض پیمان نکنند و گروهی دیگر به کمک برادران خویش سوی کوفه روند اگر عجمان فردا ترا ببینند گویند این امیر عرب است و ریشه عرب و سخت تر و مصرانه حمله کنند.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 125-122 چاپ دار التراث – بيروت
دیگر منابع:
الكامل في التاريخ تالیف ابن اثیر جلد 2 صفحه 393 چاپ دار الكتاب العربي، بيروت – لبنان
تجارب الأمم وتعاقب الهمم تالیف أبو علي أحمد بن محمد بن يعقوب مسكويه جلد 1 صفحه 383 چاپ سروش، طهران
پایان قسمت اول...
عزاداریهای نامشروع علامه محسن امینی
علامه محسن امینی کتاب عزاداریهای نامشروع صفحه 18:
عزاداری و سینه زنی در دوران سلسله صفوی وارد تشیع شده است. قبل از آن چنین رسومی در هیچ سلسله ای وجود نداشته است.
۱۳۹۷ شهریور ۲۸, چهارشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)