همانطور که میبینید علی شرکت عمر را در سپاه جنگ به نفع اعراب نمیدید و با آن مخالفت کرد. چه بسا وجود عمر میان سپاه عرب باعث برافروخته شدن ایرانیان میشد و عاقبت جنگ به سود ایرانیان خاتمه می یافت.
نمونه های بسیاری از اینگونه مشاورتها و همیاری علی در هجوم به ایران و کمکهایش به عمر و عثمان در امور خلافت در تاریخ وجود دارد:
وجعل أبو بكر بعد ما أخرج الوفد على انقاب المدينة نفرا: عليا والزبير وطلحة وعبد الله بْن مسعود.
ابوبکر از آن پس که فرستادنگان برفتند علی و زبیر و طلحه و عبدالله بن مسعود را بر گذرگاههای مدینه گماشت.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 3 صفحه 245 چاپ دار التراث – بيروت
جَمَعَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ النَّاسَ، فَسَأَلَهُمْ مِنْ أَيِّ يَوْمٍ نَكْتُبُ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ: مِنْ يَوْمِ هَاجَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص، وَتَرَكَ أَرْضَ الشِّرْكِ فَفَعَلَهُ عُمَرُ
عمر بن خطاب مردم را فراهم آورد و گفت: تاریخ از چه روز نهم؟ علی گفت: از روی که رسول الله ص هجرت کرد و سرزمین مشرکان را ترک کرد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 39 چاپ دار التراث – بيروت
فَخَرَجَ وَفْدُهُمْ فِي ذَلِكَ إِلَى عُمَرَ، فَلَمَّا بَعَثَ الوليد اليه برءوس النصارى وبديانيهم، قَالَ لَهُمْ عُمَرُ: أَدُّوا الْجِزْيَةَ، فَقَالُوا: لِعُمَرَ: أَبْلِغْنَا مَأْمَنَنَا، وَاللَّهِ لَئِنْ وَضَعْتَ عَلَيْنَا الْجَزَاءَ لَنَدْخُلَنَّ أَرْضَ الرُّومِ، وَاللَّهِ لَتَفْضَحَنَّا مِنْ بَيْنِ الْعَرَبِ، فَقَالَ لَهُمْ: أَنْتُمْ فَضَحْتُمْ أَنْفُسَكُمْ، وَخَالَفْتُمْ أُمَّتَكُمْ فِيمَنْ خَالَفَ وَافْتَضَحَ مِنْ عَرَبِ الضَّاحِيَةِ، وَتَاللَّهِ لتؤدُّنَّه وَأَنْتُمْ صَغَرَةٌ قَمَأَةٌ، وَلَئِنْ هَرَبْتُمْ إِلَى الرُّومِ لأَكْتُبَنَّ فِيكُمْ، ثُمَّ لأُسْبِيَنَّكُمْ قَالُوا: فَخُذْ مِنَّا شَيْئًا وَلا تُسَمِّهِ جَزَاءً، فَقَالَ: أَمَّا نَحْنُ فَنُسَمِّيهِ جَزَاءً، وَسَمُّوهُ أَنْتُمْ مَا شِئْتُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ:
يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَلَمْ يُضْعِفْ عَلَيْهِمْ سَعْدُ بْنُ مَالِكٍ الصَّدَقَةَ؟ قَالَ: بَلَى، وَأَصْغَى إِلَيْهِ
فرستادگان قوم سوی عمر رفتند، ولید نیز سران و دینداران نصاری را فرستاد عمر به آنها گفت: جزیه بدهید. گفتند: چیزی از ما بگیر و نام آنرا جزیه مگذار. عمر گفت : ما نام آنرا جزیه میگذاریم و شما هر چه میخواهید بنامید. علی بن ابی طالب گفت: ای امیر مومنان مگر سعد ذکات را دو برابر از آنها نگرفته است؟ گفت: چرا و سخن علی را شنید.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 56 چاپ دار التراث – بيروت
أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ اسْتَشَارَ الْمُسْلِمِينَ فِي تَدْوِينِ الدَّوَاوِينِ، فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ: تَقْسِمُ كُلَّ سَنَةٍ مَا اجْتَمَعَ إِلَيْكَ مِنْ مَالٍ، فَلا تُمْسِكْ مِنْهُ شَيْئًا
عمر بن خطاب رضی الله عنه در کار ترتیب دیوانها مشورت کرد علی بن ابی طالب به او گفت: هر سال اموالی را که پیش تو فراهم میشود تقسیم کن و چیزی را از آن نگه مدار.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 209 چاپ دار التراث – بيروت
تاريخ الخلفاء تالیف جلال الدین سیوطی جلد 1 صفحه 144 چاپ مكتبة نزار مصطفى الباز
حياة الصحابة تالیف محمد يوسف بن محمد إلياس بن محمد إسماعيل الكاندهلوي جلد 2 صفحه 485 چاپ مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت - لبنان
هنگام جانشینی عمر :
وَبَعَثَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ إِلَى عَلِيٍّ، فَقَالَ لَهُ: إِنْ لَمْ أُبَايِعْكَ فَأَشِرْ عَلَيَّ، فَقَالَ: عُثْمَانُ
عبدالرحمن کس به طلب علی فرستاد و به او گفت: اگر با تو بیعت نکنم به کی نظر میدهی؟ گفت:عثمان
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 237 چاپ دار التراث – بيروت
أمير المؤمنين الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنه - شخصيته وعصره تالیف عَلي محمد محمد الصَّلاَّبي جلد 1 صفحه 134 چاپ دار التوزيع والنشر الإسلامية، مصر
فقال لهم على ع: إِنَّكُمْ وَمَا تُعَيِّرُونَ بِهِ عُثْمَانَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ
علی ع به او گفت: شما که عیب عثمان میگویید همانند آن کسید که خویشتن را ضربت میزند که همراهش را بکشد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 277 چاپ دار التراث – بيروت
أسمى المطالب في سيرة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه (شخصيته وعصره - دراسة شاملة) تالیف عَلي محمد محمد الصَّلاَّبي جلد 1 صفحه 215 چاپ مكتبة الصحابة، الشارقة – الإمارات
وَأَتَى عَلِيٌّ فَقِيلَ: قُتِلَ عُثْمَانُ، فَقَالَ رَحِمَ الله عثمان، وخلف علينا بخير
علی نیز خبر یافت (مرگ عثمان) و گفت: خدا عثمان را رحمت کند و به جای وی نیکی آرد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 349 چاپ دار التراث – بيروت
فتنة مقتل عثمان بن عفان رضي الله عنه تالیف محمد بن عبد الله بن عبد القادر غبان الصبحي جلد 2 صفحه 714 چاپ عمادة البحث العلمي بالجامعة الإسلامية، المدينة المنورة، المملكة العربية السعودية
ومن كلام له ( ع ) - وقد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزو الروم...
از سخنان آن حضرت (ع) است هنگامیکه عمر بن خطاب برای رفتن به جنگ رومیان از آن بزرگوار مشورت نمود...
نهج البلاغه خطبه 134
برای دیدن منابع بیشتر از این مورد رجوع کنید به کتاب مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 2 صفحه 298 چاپ دار الزهراء - بيروت
علی بن ابی طالب گوید: وقتی خبر فتح خراسان به عمر رسید گفت: خوش داشتم که میان ما و آنها دریایی از آتش بود. گفتم: چرا از فتح آنها آزرده ای که اینک وقت خرسندی است.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 5 صفحه 1999 چاپ انتشارات اساطیر
پس از شکست ایرانیان و پیروزی اعراب مسلمان علی به مردم کوفه گفت:
ای مردم کوفه شما شوکت عجمیان را ببرید.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 6 صفحه 2408 چاپ انتشارات اساطیر
و من كلام له ع قاله لعبد الله بن العباس و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور یسأله فیها الخروج إلى ماله بینبع، لیقل هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن كان سأله مثل ذلك من قبل، فقال علیه السلام:
این بخشی از سخنان آن حضرت است كه به عبداللَّه بن عبّاس فرمود. زمانی كه از طرف عثمانِ گرفتار در محاصره، نامهاى براى آن بزرگوار آورد که در آن نامه از حضرت علی علیهالسلام خواسته بود به مِلك خود در یَنبُع تشریف ببرد تا هیاهوى مردم براى خلافت آن حضرت فروکش کند. هر چند مانند این حرف را پیش از این هم زده بود.
امیرالمومنین در پاسخ عثمان به ابن عباس فرمود:
یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ ثُمَّ هُوَ الْآنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُج
ابن عبّاس! خواستهاى جز این ندارد كه مرا به مانند شتر آبكش با دلو قرار دهد، بیایم و بروم، پیش از این به سوی من فرستاده فرستاد كه از مدینه بیرون روم، دوباره فرستاد كه براى یارى او از ینبع به مدینه باز گردم، الان هم فرستاده كه خارج شوم!
وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً
به خدا قسم به اندازهاى از او دفاع كردم كه ترسیدم آلوده به گناه شده باشم.
نهج البلاغه خطبه 240
برای دیدن مصادر و منابع بیشتر در این مورد رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 3 صفحه 178 چاپ دار الزهراء - بيروت
از نوشته های بالا در نهج البلاغه نمایان است که علی مثل مهره ای مشاوری و زیردستی در خدمت عثمان بوده است که هرگاه میخواسته او را مانند شتر آب کش به این سو و آن سو روانه میکرده و دستور آمدن و رفتنش را از مدینه میداده است آیا این همان علی است که آخوند شیعه به ما فروخته است که با دستگاه خلافت امویان در ستیز بوده است و در حمله و کشتار ایرانیان دست نداشته است؟؟؟؟
در جای دیگر می بینیم که عمر هنگامی میخواهد در مورد فرش گرانبهای بهارستان تصمیم بگیرد با علی رایزنی میکند
فَبَعَثَ بِهِ عَلَى ذَلِكَ الْوَجْهِ، وَكَانَ الْقِطْفُ سِتِّينَ ذِرَاعًا فِي سِتِّينَ ذِرَاعًا، بُسَاطًا وَاحِدًا مِقْدَارُ جَرِيبٍ، فِيهِ طُرُقٌ كَالصُّوَرِ وَفُصُوصٌ كَالأَنْهَارِ، وَخِلالَ ذَلِكَ كَالدَّيْرِ، وَفِي حَافَاتِهِ كَالأَرْضِ الْمَزْرُوعَةِ وَالأَرْضِ الْمَبْقَلَةِ بِالنَّبَاتِ فِي الرَّبِيعِ مِنَ الْحَرِيرِ عَلَى قُضْبَانِ الذَّهَبِ وَنُوَّارُهُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَأَشْبَاهِ ذَلِكَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى عُمَرَ نَفَلَ مِنَ الْخُمُسِ أُنَاسًا، وَقَالَ: إِنَّ الأَخْمَاسَ يُنْفَلُ مِنْهَا مَنْ شَهِدَ وَمَنْ غَابَ مِنْ أَهْلِ الْبَلاءِ فِيمَا بَيْنَ الْخُمُسَيْنِ، وَلا أَرَى الْقَوْمَ جَهَدُوا الْخُمُسَ بِالنَّفْلِ، ثُمَّ قَسَّمَ الْخُمُسَ فِي مَوَاضِعِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَشِيرُوا عَلَيَّ فِي هَذَا الْقِطْفِ! فَأَجْمَعَ مَلَؤُهُمْ عَلَى أَنْ قَالُوا: قَدْ جَعَلُوا ذَلِكَ لَكَ، فَرِ رَأْيَكَ، إِلا مَا كَانَ مِنْ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، الأَمْرُ كَمَا قَالُوا، وَلَمْ يَبْقَ إِلا التَّرْوِيَةُ، إِنَّكَ إِنْ تَقْبَلْهُ عَلَى هَذَا الْيَوْمَ لَمْ تَعْدِمْ فِي غَدٍ مَنْ يَسْتَحِقُّ بِهِ مَا لَيْسَ لَهُ،قَالَ: صَدَقْتَنِي وَنَصَحْتَنِي فَقَطَعَهُ بَيْنَهُمْ.
سعد فرش را بر این قرار فرستاد. فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود٬ پکپارچه٬ به اندازه یک جریب که در آن راههای مصور بود و آب نماها چون نهرها٬ و لابه لای آن همانند مروارید بود و حاشیه ها چون کشتزار و سبزه زار بهاران بود٬ از حریر بر پودهای طلا که گلهای طلا و نقره و امثال آن داشت وقتی فرش را پیش عمر آوردند٬ از خمس به کسان چیز داد و گفت: از خمسها به همه جنگاورانی که حضور داشته اند یا میان حصول دو خمس کوشا بوده اند باید داد و گمان ندارم از خمس بسیار داده باشند. آنگاه خمس را به مصارف آن تقسیم کرد و گفت: درباره این فرش چه رای میدهید؟ جماعت همسخن شدند و گفتند: این را به رای تو واگذاشته اند رای تو چیست؟ اما علی گفت: ای امیر مومنان٬ کار چنانست که گفتند اما تامل باید که اگر اکنون آنرا بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند عمر گفت: راست گفتی و اندرز دادی و آنرا پاره پاره کرد و به کسان داد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 22 چاپ دار التراث – بيروت
تجارب الأمم وتعاقب الهمم تالیف أبو علي أحمد بن محمد بن يعقوب مسكويه جلد 1 صفحه 361 چاپ سروش، طهران
دوباره در جای دیگر تاریخ طبری همین مشورت عمر و علی به زبان دیگری آورده شده
گوید: و چون فرش را در مدینه پیش عمر آوردند٬ خوابی دید و کسانی را فراهم آورد و حمد و ثنای خدا کرد و درباره فرش رای خواست و قصه آنرا بگفت٬ بعضی ها گفتند آنرا بگیرید٬ بعضی دیگر به نظر او واگذاشتند٬ بعضی دیگر رای مشخص نداشتند. علی سکوت عمر را دید برخاست و نزدیک او رفت و گفت: « چرا علم خود را جهل می کنی و یقین خود را به مقام شک می بری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی و پاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی. گفت:« راست گفتی و فرش را پاره پاره کرد و میان کسان تقسیم کرد. یک پاره آن به علی رسید که به بیست هزار فروخت و از پاره های دیگر بهتر نبود.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 5 صفحه 1825 چاپ انتشارات اساطیر
و همچنین در تاریخ حبیب السیر در مورد سهم علی از فرش بهارستان سخن گفته شده است
سعد بن ابی وقاص چون بفتح و نصرت اختصاص یافت به لوازم شکر الهی قیام نموده…. باجتماع غنایم که زیاده از حد حصر و احصا بود …. نقود نامعدود و جواهر زواهر و اوانی زرین و سیمین و البسه زربفت و ابریشمین و اسیان را هوار و شتران باربردار و استران رکابی و قطار و اسلحه نفیسه بسیار که خمس غنایم آن معرکه بود بنظر عمر رضی الله عنه رسانیدند و خلیفه آن اموال را بمصارف شرعیه صرف نموده … و اسامی اجله اهــــــل بـــیـــت پیامبر مانند زنان بیشمار و اقوام بیحساب، فاطمه و علی و غیره و اصحاب را یاران اولیه رسول بر دفتر ثبت کرده جهت هر یک چیزی مقرر فرمود و ابتدا به عباس رضی الله عنه کرده باسم شریفش دوازده هزار درهم و بروایتی بیست و پنج هزار درهم نوشت و بعد از آن سادات خاندان سید کاینان را بر سایر برایا تقدم داد و بنام هر یک از امهات مومنین ده هزار درم تعیین فرمود و هر یک از حضار معرکه بــــدر را پنج هزار درم داد و سبطین خواجه کونینامام حسن و امام حسن رضی الله عنها را بدستور اهل بدر وظیفه مقرر کرد و ابوذر غفاری و سلمان فارسی را نیز داخل آن طیقه گردانید
سعد بن ابی وقاص …. بعد از این درآمده نظر بران قصور منقش و منیع و ایوانهای دلکش رفیع انداخت و آن اموال لاتعدولاتحصی و اجناس بی حد و قیاس دیده زبان بحمد مهیمن منان گردان ساخت و ضبط غنایم را در عهده عمربن مقرن مزخی کرده آن مقدار اشیا نفیسه و اقمشه شریفه و ظروف واوانی نقره و طلا و فرش و بساطهای گران بها بدست آمد که وصف آن با مداد قلم و بنان تسیر پذیر نیست و از آن جمله بساطی بود ابریشمین شصت گز در شصت که اطراف آن بزمرد ترصییع یافته بود و بروایتی هژده ارش از آن فرش بجوهری غیر مکرر تزئِین داشت چنانچه دو ارش از زمرد سبز بوده و ده ارش از بلور سفید و ده ارش از یاقوت سرخ و ده ارش از یاقوت کبود و ده ارش از یاقوت زرد و در حواشی و جوانبش اصناف ریاحین و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر آبدار و لالی شاه وار بافته بودند و آنرا بهارستان نام نهاده و ملوک عجم در فصل شتا آن بساط را مسبوط ساخته مجلس عشرت می آراستند و میان زمستان را اوایل ایام بهار می پنداشتند. القصه سعد بن ابی وقاص از غنایم خمس جدا کرد نهصد(900) شتر جهت حمل آن ترتیب نموده و چون از قیمت بساط موصوف مقومان ذوالبصیره عاجز گشتند آنرا بی از آنکه در قسمت داخل سازد اضافه اموال خمس کرده ….. بمدینه فرستاد و تتمه غنایم را بر شصت هزار سوار تقسیم نموده بدست هر سواری دوازده هزار دینار (120000 درهم) در آمد و چون اموال خمس و خبر فتح مداین بمدینه رسید امیرالمومنین عمر بتجدید مبتهج و مسرور گشته آن اموال را پخش کرد و بساط مزکور را که مجرد رویت آن موجب نشاط و انبساط میشد قطعه قطعه ساخته یک وصله از آن پیش شـــــــاه مــــــــــردان علیه الرحمة و الرضوان(علی امام اول شیعیان) فرستاد و آنجانب آن را بیست هزار درم و بقولی بیست هزار دینار(200000 درم) فروخت.
تاریخ حبیب السیر تالیف خواند میر جلد 1 صفحه 483-484 چاپ انتشارات خیام
نکته ای که به آن کمتر دقت میشود این است که بر اساس آیات قرآن علی باید در جنگ با ایرانیان شرکت مستقیم داشته باشد و بر روی دشمنان شمشیر کشیده باشد تا بتواند سهمی از غنایم جنگی ببرد!!!
سوره حشر آیه 6 :
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
و آنچه را خدا از آنان [يهود بنی نضیر] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مىسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شيعَتِهِ، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فى خِلافَتِه
به عبداللّه بن زَمَعه كه از شيعيان بود و در ايام حكومت آن جناب به محضرش آمد
يَطْلُبُ مِنْهُ مالاً; فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:
و درخـواسـت مـالـى كـرد، فـرمـود:
اِنَّ هذَا الْمالَ لَيْسَ لى وَ لا لَكَ، وَ اِنَّما هُوَ فَىْءٌ لِلْمُسْلِمينَ
قطعاً اين مال نه از من است نه از تو، بلكه غنيمت ملّت اسلام و اندوخته ايشان
وَ جَلْبُ اَسْيافِهِمْ. فَاِنْ شَرِكْتَهُمْ فى حَرْبِهِمْ كانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ،
و نتيجه شمشير آنان در جبهه هاست. اگر با آنان در جهادشان شريك بودى تو را هم نصيبى همچون آنان است،
وَ اِلاّ فَجَناةُ اَيْديهِمْ لا تَكُونُ لِغَيْرِ اَفْواهِهِمْ.
وگرنـه محصـول زحمـت آنـان بـراى دهـان ديگـران نيـست.
نهج البلاغه خطبه 223
برای دیدن مصادر و منابع بیشتر در این مورد رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 3 صفحه 167 چاپ دار الزهراء - بيروت
آیا علی برای اینکه خودش سهمی از آن فرش گرانبها ببرد عمر را به این کار احمقانه تشویق کرد؟
به هر سوی باز هم می بینیم که علی پای به پای عمر و دیگر راهزنان متجاوزان و قاتلان ایرانیان دست در دست آنها به تقسیم پروه ها مشغول است و خود سهمی هم میبرد. نتیجه کار علی در رایزنی نقش داشت در پاره کردن فرش گرانبهای بهارستان نقش داشت و در آخر سهمی هم از غنایم بدست آورد علی تا اینجا که چیزی از عشق و علاقه به ایرانیان نشان نداده!
یکی از مواردی که به ایرانیان در طول سالها دروغ گفته اند دشمنی میان علی عمر و عثمان است این را گفته اند تا مهر علی را در دل ایرانی بنشانند چون میدانند چقدر ایرانیان از عمر و عثمان برای جنایاتی که مرتکب شده اند متنفرند ولی این دشمنی که این جماعت از آن یاد میکنند در روابط نزدیک میان علی و عمر و عثمان به چشم نمیخورد همانگونه که در پیش گذشت علی یکی از خویشاوندان و مشاوران و یاران دو خلیفه و در تمام امور داخلی و خارجی و جنگهای اعراب مسلمان بر علیه ایرانیان شرکت داشته و در همه چیز سهیم بوده است. روابط علی و عمر به گونه ای نزدیک و علی چنان مورد اطمینان عمر بوده است که در نبودنش علی را جانشین خود قرار میداده است
حفصه يکی از زنان محمد دختر عمر بود. اگر عمر آدم جنایتکاری بود چطور محمد دختر خودش را به زنی به او داده بود؟
ام حبيبه دختر ابو سفيان خواهر معاويه همينطور يکی از زنان محمد بود. اين معاويه را برادر زن محمد ميکند.
رقيه دختر محمد زن عثمان بود. پس از مرگ رقيه که گفته ميشود از کتکهای عثمان مرد محمد دختر ديگر خود٬ ام کلثوم را به عقد عثمان درآورد.
علی دختر نابالغ خود٬ ام کلثوم را به زنی به عمر داد. اگر علی با عمر دشمنی داشت چگونه دخترش را به او داده است؟؟؟
ابن سعد در طبقات خود در مورد ام کلثوم دختر علی میگوید:
تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر
عمربن خطاب ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب را به ازدواج خود درآورد در حالي كه دختری غيربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی كه عمر كشته شد و برای او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد
الطبقات الكبرى تالیف ابن سعد جلد 8 صفحه 338 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
منابع بیشتر در این مورد:
سنن کبری تالیف نسائی جلد 2 صفحه 444 چاپ مؤسسة الرسالة - بيروت
مستدرک علی صحیحین تالیف حاکم نیشابوری جلد 3 صفحه 153چاپ دار الكتب العلمية - بيروت
الاستيعاب في معرفة الأصحاب تالیف خطیب بغدادی جلد 4 صفحه 1954 چاپ دار الجيل، بيروت
أسد الغابة في معرفة الصحابة تالیف ابن اثیر جلد 7 صفحه 377 چاپ دار الكتب العلمية
الإصابة في تمييز الصحابة تالیف ابن حجر عسقلانی جلد 8 صفحه 465 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
رسائل السید المرتضی جلد 3 صفحه 150 چاپ دارالقرآن, قم
در جای دیگر می بینیم که عمر هنگامی میخواهد در مورد فرش گرانبهای بهارستان تصمیم بگیرد با علی رایزنی میکند
فَبَعَثَ بِهِ عَلَى ذَلِكَ الْوَجْهِ، وَكَانَ الْقِطْفُ سِتِّينَ ذِرَاعًا فِي سِتِّينَ ذِرَاعًا، بُسَاطًا وَاحِدًا مِقْدَارُ جَرِيبٍ، فِيهِ طُرُقٌ كَالصُّوَرِ وَفُصُوصٌ كَالأَنْهَارِ، وَخِلالَ ذَلِكَ كَالدَّيْرِ، وَفِي حَافَاتِهِ كَالأَرْضِ الْمَزْرُوعَةِ وَالأَرْضِ الْمَبْقَلَةِ بِالنَّبَاتِ فِي الرَّبِيعِ مِنَ الْحَرِيرِ عَلَى قُضْبَانِ الذَّهَبِ وَنُوَّارُهُ بِالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَأَشْبَاهِ ذَلِكَ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى عُمَرَ نَفَلَ مِنَ الْخُمُسِ أُنَاسًا، وَقَالَ: إِنَّ الأَخْمَاسَ يُنْفَلُ مِنْهَا مَنْ شَهِدَ وَمَنْ غَابَ مِنْ أَهْلِ الْبَلاءِ فِيمَا بَيْنَ الْخُمُسَيْنِ، وَلا أَرَى الْقَوْمَ جَهَدُوا الْخُمُسَ بِالنَّفْلِ، ثُمَّ قَسَّمَ الْخُمُسَ فِي مَوَاضِعِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَشِيرُوا عَلَيَّ فِي هَذَا الْقِطْفِ! فَأَجْمَعَ مَلَؤُهُمْ عَلَى أَنْ قَالُوا: قَدْ جَعَلُوا ذَلِكَ لَكَ، فَرِ رَأْيَكَ، إِلا مَا كَانَ مِنْ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، الأَمْرُ كَمَا قَالُوا، وَلَمْ يَبْقَ إِلا التَّرْوِيَةُ، إِنَّكَ إِنْ تَقْبَلْهُ عَلَى هَذَا الْيَوْمَ لَمْ تَعْدِمْ فِي غَدٍ مَنْ يَسْتَحِقُّ بِهِ مَا لَيْسَ لَهُ،قَالَ: صَدَقْتَنِي وَنَصَحْتَنِي فَقَطَعَهُ بَيْنَهُمْ.
سعد فرش را بر این قرار فرستاد. فرش شصت ذراع در شصت ذراع بود٬ پکپارچه٬ به اندازه یک جریب که در آن راههای مصور بود و آب نماها چون نهرها٬ و لابه لای آن همانند مروارید بود و حاشیه ها چون کشتزار و سبزه زار بهاران بود٬ از حریر بر پودهای طلا که گلهای طلا و نقره و امثال آن داشت وقتی فرش را پیش عمر آوردند٬ از خمس به کسان چیز داد و گفت: از خمسها به همه جنگاورانی که حضور داشته اند یا میان حصول دو خمس کوشا بوده اند باید داد و گمان ندارم از خمس بسیار داده باشند. آنگاه خمس را به مصارف آن تقسیم کرد و گفت: درباره این فرش چه رای میدهید؟ جماعت همسخن شدند و گفتند: این را به رای تو واگذاشته اند رای تو چیست؟ اما علی گفت: ای امیر مومنان٬ کار چنانست که گفتند اما تامل باید که اگر اکنون آنرا بپذیری فردا کسانی به دستاویز آن به ناحق چیزها بگیرند عمر گفت: راست گفتی و اندرز دادی و آنرا پاره پاره کرد و به کسان داد.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری جلد 4 صفحه 22 چاپ دار التراث – بيروت
تجارب الأمم وتعاقب الهمم تالیف أبو علي أحمد بن محمد بن يعقوب مسكويه جلد 1 صفحه 361 چاپ سروش، طهران
دوباره در جای دیگر تاریخ طبری همین مشورت عمر و علی به زبان دیگری آورده شده
گوید: و چون فرش را در مدینه پیش عمر آوردند٬ خوابی دید و کسانی را فراهم آورد و حمد و ثنای خدا کرد و درباره فرش رای خواست و قصه آنرا بگفت٬ بعضی ها گفتند آنرا بگیرید٬ بعضی دیگر به نظر او واگذاشتند٬ بعضی دیگر رای مشخص نداشتند. علی سکوت عمر را دید برخاست و نزدیک او رفت و گفت: « چرا علم خود را جهل می کنی و یقین خود را به مقام شک می بری؟ از دنیا جز آن نداری که عطا کنی و از پیش برداری یا بپوشی و پاره کنی یا بخوری و ناچیز کنی. گفت:« راست گفتی و فرش را پاره پاره کرد و میان کسان تقسیم کرد. یک پاره آن به علی رسید که به بیست هزار فروخت و از پاره های دیگر بهتر نبود.
تاریخ طبری تالیف محمد بن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده جلد 5 صفحه 1825 چاپ انتشارات اساطیر
و همچنین در تاریخ حبیب السیر در مورد سهم علی از فرش بهارستان سخن گفته شده است
سعد بن ابی وقاص چون بفتح و نصرت اختصاص یافت به لوازم شکر الهی قیام نموده…. باجتماع غنایم که زیاده از حد حصر و احصا بود …. نقود نامعدود و جواهر زواهر و اوانی زرین و سیمین و البسه زربفت و ابریشمین و اسیان را هوار و شتران باربردار و استران رکابی و قطار و اسلحه نفیسه بسیار که خمس غنایم آن معرکه بود بنظر عمر رضی الله عنه رسانیدند و خلیفه آن اموال را بمصارف شرعیه صرف نموده … و اسامی اجله اهــــــل بـــیـــت پیامبر مانند زنان بیشمار و اقوام بیحساب، فاطمه و علی و غیره و اصحاب را یاران اولیه رسول بر دفتر ثبت کرده جهت هر یک چیزی مقرر فرمود و ابتدا به عباس رضی الله عنه کرده باسم شریفش دوازده هزار درهم و بروایتی بیست و پنج هزار درهم نوشت و بعد از آن سادات خاندان سید کاینان را بر سایر برایا تقدم داد و بنام هر یک از امهات مومنین ده هزار درم تعیین فرمود و هر یک از حضار معرکه بــــدر را پنج هزار درم داد و سبطین خواجه کونینامام حسن و امام حسن رضی الله عنها را بدستور اهل بدر وظیفه مقرر کرد و ابوذر غفاری و سلمان فارسی را نیز داخل آن طیقه گردانید
سعد بن ابی وقاص …. بعد از این درآمده نظر بران قصور منقش و منیع و ایوانهای دلکش رفیع انداخت و آن اموال لاتعدولاتحصی و اجناس بی حد و قیاس دیده زبان بحمد مهیمن منان گردان ساخت و ضبط غنایم را در عهده عمربن مقرن مزخی کرده آن مقدار اشیا نفیسه و اقمشه شریفه و ظروف واوانی نقره و طلا و فرش و بساطهای گران بها بدست آمد که وصف آن با مداد قلم و بنان تسیر پذیر نیست و از آن جمله بساطی بود ابریشمین شصت گز در شصت که اطراف آن بزمرد ترصییع یافته بود و بروایتی هژده ارش از آن فرش بجوهری غیر مکرر تزئِین داشت چنانچه دو ارش از زمرد سبز بوده و ده ارش از بلور سفید و ده ارش از یاقوت سرخ و ده ارش از یاقوت کبود و ده ارش از یاقوت زرد و در حواشی و جوانبش اصناف ریاحین و ازهار و انواع اشجار و اثمار از جواهر آبدار و لالی شاه وار بافته بودند و آنرا بهارستان نام نهاده و ملوک عجم در فصل شتا آن بساط را مسبوط ساخته مجلس عشرت می آراستند و میان زمستان را اوایل ایام بهار می پنداشتند. القصه سعد بن ابی وقاص از غنایم خمس جدا کرد نهصد(900) شتر جهت حمل آن ترتیب نموده و چون از قیمت بساط موصوف مقومان ذوالبصیره عاجز گشتند آنرا بی از آنکه در قسمت داخل سازد اضافه اموال خمس کرده ….. بمدینه فرستاد و تتمه غنایم را بر شصت هزار سوار تقسیم نموده بدست هر سواری دوازده هزار دینار (120000 درهم) در آمد و چون اموال خمس و خبر فتح مداین بمدینه رسید امیرالمومنین عمر بتجدید مبتهج و مسرور گشته آن اموال را پخش کرد و بساط مزکور را که مجرد رویت آن موجب نشاط و انبساط میشد قطعه قطعه ساخته یک وصله از آن پیش شـــــــاه مــــــــــردان علیه الرحمة و الرضوان(علی امام اول شیعیان) فرستاد و آنجانب آن را بیست هزار درم و بقولی بیست هزار دینار(200000 درم) فروخت.
تاریخ حبیب السیر تالیف خواند میر جلد 1 صفحه 483-484 چاپ انتشارات خیام
نکته ای که به آن کمتر دقت میشود این است که بر اساس آیات قرآن علی باید در جنگ با ایرانیان شرکت مستقیم داشته باشد و بر روی دشمنان شمشیر کشیده باشد تا بتواند سهمی از غنایم جنگی ببرد!!!
سوره حشر آیه 6 :
وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلي کُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ
و آنچه را خدا از آنان [يهود بنی نضیر] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى؛ ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مىسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از سخنان آن حضرت است
كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شيعَتِهِ، وَ ذلِكَ اَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فى خِلافَتِه
به عبداللّه بن زَمَعه كه از شيعيان بود و در ايام حكومت آن جناب به محضرش آمد
يَطْلُبُ مِنْهُ مالاً; فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:
و درخـواسـت مـالـى كـرد، فـرمـود:
اِنَّ هذَا الْمالَ لَيْسَ لى وَ لا لَكَ، وَ اِنَّما هُوَ فَىْءٌ لِلْمُسْلِمينَ
قطعاً اين مال نه از من است نه از تو، بلكه غنيمت ملّت اسلام و اندوخته ايشان
وَ جَلْبُ اَسْيافِهِمْ. فَاِنْ شَرِكْتَهُمْ فى حَرْبِهِمْ كانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ،
و نتيجه شمشير آنان در جبهه هاست. اگر با آنان در جهادشان شريك بودى تو را هم نصيبى همچون آنان است،
وَ اِلاّ فَجَناةُ اَيْديهِمْ لا تَكُونُ لِغَيْرِ اَفْواهِهِمْ.
وگرنـه محصـول زحمـت آنـان بـراى دهـان ديگـران نيـست.
نهج البلاغه خطبه 223
برای دیدن مصادر و منابع بیشتر در این مورد رجوع کنید به مصادر نهج البلاغة وأسانيده تالیف السيد عبد الزهراء الحسيني الخطيب جلد 3 صفحه 167 چاپ دار الزهراء - بيروت
آیا علی برای اینکه خودش سهمی از آن فرش گرانبها ببرد عمر را به این کار احمقانه تشویق کرد؟
به هر سوی باز هم می بینیم که علی پای به پای عمر و دیگر راهزنان متجاوزان و قاتلان ایرانیان دست در دست آنها به تقسیم پروه ها مشغول است و خود سهمی هم میبرد. نتیجه کار علی در رایزنی نقش داشت در پاره کردن فرش گرانبهای بهارستان نقش داشت و در آخر سهمی هم از غنایم بدست آورد علی تا اینجا که چیزی از عشق و علاقه به ایرانیان نشان نداده!
یکی از مواردی که به ایرانیان در طول سالها دروغ گفته اند دشمنی میان علی عمر و عثمان است این را گفته اند تا مهر علی را در دل ایرانی بنشانند چون میدانند چقدر ایرانیان از عمر و عثمان برای جنایاتی که مرتکب شده اند متنفرند ولی این دشمنی که این جماعت از آن یاد میکنند در روابط نزدیک میان علی و عمر و عثمان به چشم نمیخورد همانگونه که در پیش گذشت علی یکی از خویشاوندان و مشاوران و یاران دو خلیفه و در تمام امور داخلی و خارجی و جنگهای اعراب مسلمان بر علیه ایرانیان شرکت داشته و در همه چیز سهیم بوده است. روابط علی و عمر به گونه ای نزدیک و علی چنان مورد اطمینان عمر بوده است که در نبودنش علی را جانشین خود قرار میداده است
حفصه يکی از زنان محمد دختر عمر بود. اگر عمر آدم جنایتکاری بود چطور محمد دختر خودش را به زنی به او داده بود؟
ام حبيبه دختر ابو سفيان خواهر معاويه همينطور يکی از زنان محمد بود. اين معاويه را برادر زن محمد ميکند.
رقيه دختر محمد زن عثمان بود. پس از مرگ رقيه که گفته ميشود از کتکهای عثمان مرد محمد دختر ديگر خود٬ ام کلثوم را به عقد عثمان درآورد.
علی دختر نابالغ خود٬ ام کلثوم را به زنی به عمر داد. اگر علی با عمر دشمنی داشت چگونه دخترش را به او داده است؟؟؟
ابن سعد در طبقات خود در مورد ام کلثوم دختر علی میگوید:
تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ فلم تزل عنده إلى أن قتل وولدت له زيد بن عمر ورقية بنت عمر
عمربن خطاب ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب را به ازدواج خود درآورد در حالي كه دختری غيربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی كه عمر كشته شد و برای او دو فرزند به نام زيد و رقيه به دنيا آورد
الطبقات الكبرى تالیف ابن سعد جلد 8 صفحه 338 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
منابع بیشتر در این مورد:
سنن کبری تالیف نسائی جلد 2 صفحه 444 چاپ مؤسسة الرسالة - بيروت
مستدرک علی صحیحین تالیف حاکم نیشابوری جلد 3 صفحه 153چاپ دار الكتب العلمية - بيروت
الاستيعاب في معرفة الأصحاب تالیف خطیب بغدادی جلد 4 صفحه 1954 چاپ دار الجيل، بيروت
أسد الغابة في معرفة الصحابة تالیف ابن اثیر جلد 7 صفحه 377 چاپ دار الكتب العلمية
الإصابة في تمييز الصحابة تالیف ابن حجر عسقلانی جلد 8 صفحه 465 چاپ دار الكتب العلمية – بيروت
رسائل السید المرتضی جلد 3 صفحه 150 چاپ دارالقرآن, قم
پایان قسمت دوم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر