خدا چیست؟؟؟
شگفتا، پرسش همیشگی «خدا چیست» تنها در بین باورمندان به خدا مطرح است! وگرنه جستجوی ماهیت خدا در میان ناباوران به خدا ڪه در بسیاری از ڪشورهای جهان مانند چین، روسیه، ڪره شمالی، بخشی از اروپای شرقی و حتی بسیاری از مردم ڪشورهای مذهبی زندگی میڪنند اصلا مطرح نیست. باورمندان به خدا ڪه بایستی آنچه را ڪه میپرستند، خوب بشناسند، خود در برزخ ندانستن خدا چیست و خدا ڪجاست و بسیاری پرسشهای دیگر سرگردان و گرفتار شڪ و شبهه فراوانی هستند. گوناگونی صفات خدای خود ساخته انسان ڪه صفات و اعمال او همان خصوصیات یڪ انسان معمولی است چنان دگرگون، ناهمگون و وارونه است ڪه همه خداپرستان را سر در گم و شڪاڪ ڪرده است.
در جایی خدا رحمان و رحیم است، در جایی مڪار و جبار میشود، و در همان حال ڪه این خدا نه جسم است و نه روح، در دینی با یڪی از پیامبران ڪشتی میگیرد و در آن دیگر دین، زنی را حامله میڪند. این خدای عجیب و غریب در تدارڪ برپایی مڪانی است ڪه مخلوق خودش را در آتشی بس وحشتناڪ بسوزاند و یا بهشتی را وعده میدهد ڪه بمانند محلههای بدنام، مڪانی فقط برای خوشگذرانی، رفع عطش مسائل جنسی و شهوانی انسان باشد.
واقعا خدا چیست؟ فیلسوف نامدار جهان دڪتر ایل چی لی، خدا را چنین تعریف میڪند.
«خدا چیست»
یڪی از بزرگترین معماها و دائمیترین پرسشهای تاریخ بشر درباره خدا میباشد.
خدا چیست و او را چگونه تعریف میڪنید؟ پرسشی است ڪه نوابغ جستجوگر را با بهترین تفسیرها و عالیترین تحقیقهای روشنگری به ژرف ترین ناامیدیها راهنمایی ڪرده است. پاسخهای گوناگون به این پرسش، ایجاد برخوردها و رنجهای فراوانی در اطراف و اڪناف جهان برای مردم داشته است.
آنچه ڪه ثابت ڪردنی است و ما امروز به آن رسیدهایم، خدا محدودیتها و ناامیدیهای ما را تعیین و تعریف میڪند.
زمانی ڪه انسان در گهواره تمدن بود هر چیز در حول و حوش خودش را «خدا» مینامید و هر درخت و سنگ و گل و برگ خدایی داشت ڪه آن را محافظت میڪرد.
در پشت هر پدیده مانند باد و باران و آتش یڪ خدا وجود داشت ڪه دگرگونیهای فاجعه آمیز طبیعت، اوامر بوالهوسانه خدا برای ترس و احترام به او بود.
انسان با ناشناختهها محاصره شده بود، بمجرد اینڪه ڪارڪردهای ورای هر ناشناخته را آموخت و آن ناشناخته، شناخته شد و معلومات او توسعه یافت، به همان اندازه هم نفوذ خدایان رو به نقصان گذارد، و انسان تشخیص داد ڪه تا چه اندازه به دانستن بیشتر نیاز دارد.
در این مسیر، بزرگترین تشخیصها درڪ نادانی خود انسان بود، هرچه هوش انسان رشد مینمود، بیشتر تشخیص میداد ڪه به پرسشهای بیشتری نیاز دارد «چرا آسمان آبی رنگ است و بی انتها، چرا در ڪهڪشانها این همه ستارگان هستند و در نهایت من ڪه هستم و چرا اینجا هستم؟ در حقیقت «خدا»، نماینده محدودیتهای معلومات انسان شد».
هنگامی ڪه عقل و هوش ما نقصان میگیرد، خدا حڪمرانی میڪند، ما مجموع امیدهای غیرممڪن و رویای خود را «خدا» مینامیم.
هر زمانی ڪه بتوانیم ڪاری را انجام دهیم، خود انجام میدهیم و زمانی ڪه نتوانیم از خدا میخواهیم ڪه آن را برای ما انجام دهد.
زمانی ڪه تشنه هستیم و آب در دسترس است، از خدا آب نمیخواهیم، اما هنگامی ڪه با ڪمبود باران روبرو شویم دست به دعا و نماز بلند میڪنیم.
با چنین روشی خدا برآورنده خواستههایی است ڪه ما خود نمیتوانیم آن را بدست آوریم. این است ڪه خدا در اولویت آرزوهای ما رشد میڪند. خدا به همان اندازه ڪه در خواستههای دست نیافتنی ما نفوذ میڪند، انرژی چنین خواستههایی هم به او قدرت و اعتبار میبخشد. در حقیقت خدا تنها یڪ واژه ڪاربردی است و نه موجود پرستیدنی، و این واژه ڪاربردی است ڪه بجای خواستهها و آرزوهای دست نیافتنی ما مینشیند، و هیچگونه ڪاربرد عملی ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر